۸- نظریه فرانوگرایی:
نظریه پردازان فروانوگرا، ساخت سالمندی و پیری را در گفتمان علمی و عقلانی مطرح کردهاند. آن ها ویژگیهای تاریخی و فرهنگی زوال سن سالمندی را برجسته ساخته و اظهار عقیده نمودهاند که در جوامع صنعتی معاصر میانسالی و پیری به لحاظ اجتماعی دگرگون شده است (مهدوی، ۱۳۷۸).
نظریه های روانشناختی:
۱- نظریه پیوستگی:
اشلی (۱۹۷۱ و ۱۹۷۲؛ به نقل از میشارا و رایدل، ۱۳۷۱) عقیده دارد که سالمندی آخرین مرحله زندگی ودنباله مراحل قبلی است. موقعیتهای اجتماعی میتواند معرف نوعی عدم پیوستگی باشد اما سازگاری و سبک زندگی اصولاً از طریق سبکها، عادات و ذوقهایی که در تمام طول زندگی کسب شده است تعیین میشود، مثلا کسانیکه ماهیگیری را به کار ترجیح میدهند، به هنگام بازنشستگی، از این که فرصت کافی برای ماهیگیری دارند خوشحالند اما آنان که همیشه سفرهای کوتاه ماهیگیری را به بعد موکول کردهاند، از این سرگرمی زود خسته میشوند یا به طور نامعقول، در حالی که از بیکاری گله دارند، نه وقت، نه نیرو و نه پولی برای این کار پیدا میکنند. بنابرین بر اساس نظریه پیوستگی افرادی که در دوره بزرگسالی زندگی موفقیتآمیزی دارند، کسانی هستند که عادات، عملکردها و شیوه های مؤثر زندگی خود را از دوره میانسالی به این دوره منتقل کردهاند. مطالعات تحقیقی طولی قابل توجهی این نظریه را حمایت میکند. تحقیقاتی که نشان دادهاند متغیرهایی که در دوره میانسالی اندازهگیری شدهاند، متغیرهای پیشبینی قوی برای عملکرد فرد در دوره بعدی زندگی میباشد و خیلی از ویژگیهای روانشناختی و اجتماعی در طول فراخنای زندگی ثابت میماند.
۲- نظریه روانی- اجتماعی اریک اریکسون:
شهرت اریکسون بیشتر به دلیل نوشته های عمیق درباره تحول کودک، تحول مفهوم بحرانهای هویت و تغییر و توسعه نظریه روانی- جنسی فروید است (منصور و دادستان، ۱۳۷۶).
مهمترین اثر اریکسون کتاب جامعه و کودکی است. در این کتاب او هشت مرحله معروف خود را به تفصیل شرح میدهد و مشخص میکند که چگونه این مراحل به صورتهای گوناگون و فرهنگهای مختلف آشکار میشود (فدایی، ۱۳۷۵)
نظریه اریکسون، نظریه یکپارچهای از تاثیرات زیستی، فرهنگی و روانی بود. که در شکل مطلوب آن رشد فرد در هر مرحله زندگی به صورتی هماهنگ با نیازهای نسلهای دیگر را در برمی گرفت. بر اساس این نظریه رشد روانی در بزرگسالی با توجه فرد به هویت (Identify) و تعلق (Intimacy) که لازمه ورود به زندگی بزرگسالی است شروع میشود. سپس مرحله زایایی که تولیدمثل و پرورش کودک در آن مرحله از وظایف اصلی هستند ادامه مییابد و سرانجام به مرحله کمال خود (Ego-integrity) در پایان زندگی خاتمه میپذیرد. (استورانت و واندن بوس، ۱۳۷۳). اریسکون آخرین مرحله از مراحل تحول روانی اجتماعی را مرحله شکفتگی و رشد یافتگی در مقابل نومیدی میدانست. به اعتقاد اریکسون، افرادی که احساس میکنند زندگی خود را به طور کامل سپری کردهاند از صفا و آرامش بیشتری برخوردارند، در حالی که فرد نومید علیرغم نفرت ظاهری نسبت به زندگی، خواستار آن است که بار دیگر بخت یک زندگی دوباره به او داده شود تا همه چیز را از سرگیرد (منصور، دادستان، ۱۳۷۶).
به اعتقاد اریکسون هدف از آخرین مرحله تحول، کسب معرفت و دانایی، در برخورد با مرگ، احساس مثبت داشتن و در زندگی وارسته بودن است. معرفت و دانایی از طریق یکپارچه ساختن بینشهایی که فرد در گذشته داشته و اکنون کسب کردهاست با توجه به جایگاهی که در جریان زندگی دارد کسب میشود. آنهایی که به طور مؤثر با این مرحله برخورد نکرده باشند ممکن است شدیداًً نسبت به مرگ احساس ترس داشته یا احساس نومیدی کنند. تلخی و تنفر شدیدی را از خود بروز داده و احساس میکنند زمان بیش از اندازه کوتاه است. چنین افرادی در طول سالهای پایانی زندگی خود مستعد ابتلا به افسردگی، هیپوکندری و پارانویا هستند (کامرا، ۱۹۹۵).
اریکسون با تحلیل شخصیتهایی چون هیتلر و ماکسیم گورکی به اهمیت رویدادهای زندگی و تاثیر تعاملی تجربیات با ساختهای زیستی- روانی و انتقال تصویر والدینی به تصویر انسانیت در فرد توجه کردهاست (اریکسون، ۱۹۶۳).
افسردگی
افسردگی چیست؟
ما در زبان روزمره، از کلمه « افسردگی » جهت توصیف ترکیبی از احساسات غمگینی، ناکامی، نا امیدی، و شاید رخوت و بیحالی استفاده میکنیم اما زمانی که در می یابیم پزشکان، روانپزشکان، و روانشناسان بالینی این کلمه را به شیوه ای متفاوت به کار میبرند. سر در گم میشویم. از دید آنان افسردگی، حالتی است که به درمان ویژه ای نیاز دارد. .
بعضی افراد ممکن است چنین تصور کنند که افراد افسرده تن پرور، خود خواه و یا اهل تمارضند. و آنان را با چنین عباراتی نصیت میکنند: « سعی کن خودت را جمع و جور کنی» یا « خودت را از این حالت خارج کن، به آن بدی که فکر می کنی نیست.» ( بلاک برن، ۱۳۸۰).به طور کلی افسردگی رایجترین اختلال روانی است که در سالهای اخیر به شدت افزایش داشته است.افسردگی یک حالت خلقی و پایدار است که میتواند جنبههای مختلفی از زندگی فرد را در برگرفته و در آن ها تداخل نماید.افسردگی با احساس بی ارزشی وگناه افراطی و تنهایی یا غمگینی و تردید در کفایت خود مشخص میگردد.افکار خودکشی نیز ممکن است وجود داشته باشد.افسردگی معمول ممکن است از چند دقیقه تا چند روز طول بکشد.همه افراد گاهی احساس دلتنگی و غم میکنند.این احساس جزء طبیعی موجود انسانی است.از سوی دیگر نوعی از افسردگی که تشدید یافته و برای دوره های زمانی بیشتری تداوم مییابد میتواند شکل ناسازگارانه ای از افسردگی بوده و متفاوت با افسردگی ((روزمره)) باشد. افسردگی عللی نظیر فقدان های قابل توجه و انتظارات غیر واقع بینانه و یا فقدان کنترل برمحیط و نهایتاً ناکامی درک شده میتواند داشته باشد.(رزنهان و سلیگمن ۱۹۹۸٫).
تاریخچه افسردگی :