در این فصل ابتدا به نظریاتی در ارتباط با حل مسئله و هوش هیجانی و سپس تحقیقات داخلی و خارجی که در این زمینه به عمل آمده است ،پرداخته خواهد شد.
بخش اول- سبک حل مسأله
تعریف
افراد اغلب به این دلیل در مشکلی می مانند که سرسختانه تنها یک راه حل را برای مشکل خود به کار میبرند, هنگامی که این راه حل عمل نمی کند آن ها با تلاش بیشتر و با همان راه حل , کارشان را ادامه میدهند.رشد تحقیقات درباره نقش واسطه ای ارزیابی و سبک شناختی در سال های اخیر موجب گسترش و توسعه دانش و کاربرد این نقش در عرصه سلامت روان گردیده است. یکی از جنبههای ارزیابی شناختی که در ادبیات تحقیق مطرح شده است سبک حل مسأله است.
نزو ( ۱۹۸۷) سبک حل مسأله را به عنوان فرایندی شناختی – رفتاری تعریف میکند که افراد به وسیله آن راهبردهای مؤثری برای رویارویی و کنار آمدن با موقعیت های مشکل زا در زندگی روزمره را شناسایی و کشف میکنند.
هاگا ( ۱۹۹۵) شیوه حل مسئله را وسیله ای مفید برای مقابله با مشکلات موقعیتی تعریف میکند که به صورت فرایندی شناختی یا رفتاری , انواع پاسخ های بالقوه مؤثر را به موقعیت های مشکل آفرین ارائه میکند واحتمال انتخاب موثرترین پاسخ را از میان این راه حل های مختلف افزایش میدهد.
نزو( ۱۹۸۷) یک فرایند پنج مرحله ای را پیشنهاد میکند که اگر به نحو مؤثری به کار گرفته شود، فرد نسبت به استرسورهای بیرونی مقاومت بیشتری نشان میدهد و کمتر مستعد افسردگی خواهد شد .
الف ) موقعیت یابی مشکل [۱۴] – تشخیص این که مشکل وجود دارد.
ب ) تعریف و فرمول بندی مسأله [۱۵] – ارزیابی حیطه مشکل و تعیین اهداف واقع گرانه.
ج ) ایجاد راه حل های گوناگون [۱۶] .
د ) تصمیم گیری [۱۷] – انتخاب راه حلّی برای اجرا.
و) اجرا و ارزیابی راه حل انتخاب شده [۱۸] . نظارت و ارزیابی موفقیت های حاصله از انجام راه حل برگزیده شده و تقویت خود برای موفقیت ها.
بر طبق این نظر حل مسأله مقدمتاً یک فرایند مقابله ای آگاهانه ، منطقی ، پر تلاش و هدفمند است که میتواند توانایی فرد را برای مقابله سودمند با انواع وسیعی از مومفقیت های استرس زا افزایش دهد.
بسیاری از مردم عقیده دارند که ، حل مسئله عالیترین نمونه تفکر است. در کار حل مسئله تلاش بر آن است که به هدفی برسیم ولی هدف را حاضر و آماده برای این کار در اختیار نداریم. باید هدف را به پاره هدفها واین پاره هدفها را نیز به هدفهای جزئی تقسیم کنیم تا در نهایت به سطحی برسیم که وسیله وصول برای ما آماده و مهیا است. (آندرسون ۱۹۹۰ به نقل از اتکینسون و همکاران / براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
راهبردهایی که مردم برای تجزیه هدفها به پاره هدفها بر می گزینند از موضوعات اساسی درحل مسئله است. نکته مهم دیگر نحوه بازنمای مسئله است . در ادامه به هر دو موضوع پرداخته می شود.
راهبردهای حل مسئله:
یکی از راهبردها این است که تفاوت وضعیت فعلی در موقعیت مشکل زا با وضعیت هدف که همان صورت حل شده مسئله است کاهش دهیم. راه حلهای شبیه به هم و پیچیده تر نیز هست که تحلیل وسیله – هدف نام دارد. در این راهبرد ، موقعیت فعلی با موقعیت هدف مطابقت داده می شود تا مهمترین تفاوت این دو موقعیت معلوم گردد.
راهبرد دیگر این است که کار را از هدف آغاز کنیم و رو به عقب برگردیم. این روش مخصوصا” در حل مسائل ریاضی بسیار مفید و مؤثر است.(اتکینسون و همکاران /براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
بازنمایی مسئله:
موفقیت در حل مسئله نه تنها تابع نوع راهبرد تجزیه مسئله به عناصر آن است ، بلکه به چگونگی بازنمایی مسئله نیز وابسته است. گاه نوعی بازنمایی گزاره ای مفید است و بعضی وقتها نیز بازنمایی دیداری یا تجسمی مؤثر تر است . علاوه بر مسائل مربوط به گزاره ها در قیاس با تصویر های ذهنی , پرسش هایی نیز درمورد محتوای بازنمایی به چشم میخورد. گاه به این دلیل نمیتوانیم مسئله ای را حل کنیم که در بازنمایی آن یا عنصر با اهمیتی را نادیده گرفته ایم یاعنصر کم اهمیتی را به آن اضافه کرده ایم.(اتکینسون و همکاران / براهنی و همکاران ۱۳۷۹)
الگوی سبک حل مسأله با تأکید بر نظریه سبک اسنادی افسردگی ابداع شده که می توان آن را به طور گسترده ای در مورد فرایند استرس نیز به کار برد. در تحقیقاتی که در ادبیات روان شناسی بر روی عنوان حل مسأله ، استرس و اختلالات عاطفی بین سال های ۱۹۹۱ – ۱۹۸۵ صورت گرفته است پیش از ۸۶ مطالعه متفاوت شناسایی گردید که در تحقیقات اولیه توجه بر مهارت های حل مسأله [۱۹] با بهره گرفتن از یک چارچوب مشخص رفتاری تأکید بیشتری داشته است. هر چند در مطالعات اخیر تأکید از نگاه رفتاری به سوی فرایند شناختی با عنوان سبک های حل مسأله تغییر کردهاست . با این حال در ادبیات روان شناسی بین مفاهیم مهارت های حل مسأله و سبک های حل مسأله توافق کاملی وجود ندارد. نزو (۱۹۸۹) از شواهدی که از بررسی های خود به دست آورده بود اظهار میدارد که سبک های حل مسأله یک مفهوم واحد نیست .
در تأئید این یافته مطالعات هپنرو و پترسون ( ۱۹۸۲) و هپنر ، کامپا و برونینگ ( ۱۹۸۷) نیز طبیعت چند بعدی ساخت حل مسئله را شناسایی و تأئید کردهاست . همچنین از شواهدی که از تحقیقات به دست آمد، مشخص شد که سبک های حل مسأله و طیفی از سایر متغیرها از قبیل سبک اسنادی ، انگیزه پیشرفت ، منبع کنترل ، و واکنش های عاطفی در فرایند استرس مداخله دارند. مطالعات بیشتر نشان داد که بین این متغیرها تعامل وجود دارد. برای نمونه دیکسون ، هپنر واندرسون ( ۱۹۹۱) رابطه بین سبک حل مسأله ، درماندگی و میزان استرس وارده را با میزان پیشبینی خودکشی دانشجویان دانشگاه در مطالعه خود به دست آوردند .
تعداد زیادی از مطالعات سودمندی مداخلات حل مسأله را در چندین حوزه تأیید میکنند. مثلاً دنهام [۲۰] و آلمدیا[۲۱] ( ۱۹۸۷) گزارش میکنند که ارتباطی عمیقی بین مداخلات مهارت های حل مسأله و سازگاری رفتاری در کودکان وجود دارد . دوبو [۲۲] و همکارانش ( ۱۹۹۱) در بررسی بر روی کودکان دریافتند، که تغییرات مثبت در مهارت های حل مسأله اجتماعی [۲۳] با تغییرات مثبت در شاخص های سازگاری در طی زمان ارتباط دارد. تیسدیل و لارنس [۲۴] ( ۱۹۸۶) در مرور ادبیات تحقیق نتیجه گرفتند که این رویکرد در مورد کودکان ناسازگار ، نوجوانانی که اختلال هیجانی [۲۵] دارند و بیماران روانپزشکی بزرگسال موفق بوده است و حاکی از این است که مهارتهای حل مسئله به طور کلی پیشبینی کننده سازگاری موفقیت آمیز در زندگی هستند .