نظریه شبکیه
این نظریه، هر نظریه غیرساختاری را که فرایندهای اجتماعی را ناشی از جمعی از کنشگران فردی، گرایش های شخصی و هنجارهای درونی شده میداند، رد میکند. یکی از چهره های مشهور نظریه شبکه، الیزابت بات[۳۸]، درجه تفکیک نقش های زن و شوهر را با میزان تراکم شبکه ای که زوجین، بیرون از خانه برای خود حفظ میکنند، همبسته میداند. هرچه ارتباط ایشان با شبکه های خویشاوندان، دوستان و همسایگان نزدیک تر و هرچه این شبکه ها متراکم تر باشند، رابطه زن و شوهر به عنوان زوج زناشویی تفکیک شده تر بوده و بیشتر تابع سلسله مراتب است .عکس قضیه نیز صادق است، هرچه شبکه ها پراکنده تر باشند، نقش های مردانه و زنانه نشانگر جدایی و تفکیک هستند. وی این نکته را در قالب فشارهای فرهنگی تبیین میکند. اگر زن و شوهر، هر دو به شبکه ای متراکم تعلق داشته باشند و این شبکه ها حفظ شوند، ازدواج صرفاً به همین روابط موجود تحمیل میگردد، به نحوی که زوجین فقط به سوی فعالیت هایی که شبکه، مجاز میداند کشانده میشوند. در این حالت، تفکیک خشک و انعطاف ناپذیر نقش ها امکان پذیر میگردد، زیرا زوجین هر دو قادر به کسب حمایت از خارج از حیطه خانواده خواهند شد. بنابرین، نظریه شبکه بر روابط زوجین و شبکه خویشاوندی تأکید دارد و بیان میکند که هر چه روابط بین شبکه کمتر و سست تر باشد، زوجین وظایف خود را بهتر انجام میدهند. پس اگر شبکه قوی باشد، زوجین خود نمی توانند تصمیمات لازم را اتخاذ کنند، چرا که باید بر اساس شرایط و روابط شبکه عمل کنند و دخالت دیگران را در زندگی خود قبول کنند. این مسئله، میتواند زمینه بروز اختلافات در خانواده را به وجود آورد و در نتیجه دخالت دیگران، خانواده دچار انحلال شود. امکان دخالت افراد در زندگی زناشویی، گویای نفوذ افراد مسن تر همخون و تسلط شبکه روابط نسبی است (فاتحی دهاقانی و نظری، ۱۳۹۰).
نظریه بوهن
پاول بوهن (۱۹۷۰) میگوید که افراد برای تکمیل فرایند طلاق، باید ۶ مرحله موازی را سپری کنند.
۱ – طلاق عاطفی: زمانی رخ میدهد که اواج دستخوش تباهی می شود و زوجین از یکدیگر به لحاظ عاطفی فاصله می گیرند. و ممکن است تا بعد از حکم طلاق ادامه یابد.
۲- طلاق قانونی: زمانی است که زوجین دادخواست طلاق به دادگستری داده و طی حکم قضایی از یکدیگر جدا میشوند.
۳- طلاق اقتصادی: زمانی رخ میدهد که زوجین از لحاظ مالی، پول خود را جدا کرده و یا مهریه پرداخت شود.
۴- طلاق هم والدی: زمانی است که در ارتباط با نگهداری و سرپرستی از فرزندان خانواده های تک والدی، یا حق ملاقات با فرزندان است.
۵- طلاق اجتماعی: زمانی است که زوجین ارتباط خود را با دوستان مشترک تغییر میدهند و یا با بعضی از آن ها قطع ارتباط میکنند.
۶- طلاق روانی: در حضور مسائل مربوط به خود پیروی فرد و مشکلات مربوط به فکر کردن بر اساس ضمیر «من» نه «ما» است (عماری، ۱۳۹۴).
هریک از این مراحل ممکن است دشواری ها و تنشهایی پدید آورد که بر زن و شوهر، فرزندان، خویشاوندان و دوستان آن ها اثر گذارد.
نظریه ویسمن[۳۹]
ریوا ویسمن روی ابعاد روانشناختی و عاطفی درونی طلاق تمرکز دارد و دیدگاهش را نسبت به طلاق بر اساس نظریه ی بحران و توصیف الیزابت کوبلر – رأس در مورد فرایند سوگ بنیان گذاشت.
ویسمن ۵ مرحله را برای طلاق پیشنهاد کرد:
۱-انکار: این مرحله، مرحله قبل از پذیرش آگاهانه ی مشکلات ازدواجی است و هنگامی روی میدهد که موضوعات تعارض برانگیز نادیده گرفته شده یا به عوامل بیرونی نسبت داده می شود. برخی ازدواج ها چندین سال در مرحله انکار باقی می مانند.
۲- فقدان و افسردگی: متعاقب زمانی است که یک بحران روی میدهد و همسران مجبورند بپذیرند که ازدواجشان مشکلات جدی دارد. واکنشهای اضطراب و گناه به وسیله ی فقدان ها یا تنهایی قریب الوقوع برانگیخته می شود.
۳-خشم و تردید: در مرحله ی بعدی تجربه میشوند، آنگاه تعاملات میان همسران بعضی مواقع انتقام جویانه، تنبیه گرایانه، یا حتی خشونت آمیز می شود. در عین حال،ممکن است همسران در مورد آینده احساس ترس داشته باشند و میان حفظ ازدواج و قرار گرفتن در یک وضعیت نامعلوم مردد هستند.
۴- جهت گیری مجدد برای سبک زندگی و هویت: به دنبال جدایی و بازشناسی حالت یک شخص مجرد داشتن، شروع می شود. این، زمان رویارویی با واقعیت طلاق است و معرفی خود به عنوان کسی است که از ازدواج خارج شده، تصمیم میگیرد که چگونه زندگی کند و در مورد روابطی که در آینده انتخاب خواهد نمود، فکر میکند.
۵- پذیرش و یکپارچگی: حل نهایی طلاق را منعکس میکند، زمانی است که شخص مطلقه خودش را بدون نیاز به استدلال یا دفاع کردن، می پذیرد و پذیرش خود، گذشته و دیگران جایگزین خشم میشوند. در طول هر مرحله مقدماتی، شخص میخواهد یک رابطه عاطفی تازه را ابداع کند (ویسمن، ۱۹۷۵، به نقل از عماری، ۱۳۹۴).
نظریه مل کرانتزلر[۴۰]
مل کرانتزلر، طلاق را نه یک فاجعه بلکه ماجرایی با مؤلفههای ارزشمند میداند که موجب غنی شدن تجربیات فرد و منجر به گونه ای بلوغ یا رسش، توانمندی و خردمندی در انسان می شود و از نظر وی طلاق فرایند است، نه یک برچسب که ۴ مرحله دارد: وحشت، ماتم و غم، زندگی در حال و تجدید حیات خود است (داون[۴۱]، ۱۹۹۵).
نظریه سیستمی خانواده
این نظریه روی بافت خانواده تأکید دارد که در آن همسران احاطه شده اند. این نظریه مبتنی بر این باور است که ازدواج و طلاق در متن روابط خانوادگی بهتر فهمیده میشوند. درست همان گونه که وقتی یک زوج ازدواج میکنند، بیش از دو نفر ازدواج کردهاند، وقتی یک زوج طلاق می گیرند، بیش از دو نفر طلاق گرفته اند. رویکرد سیستمی خانواده عملکرد روانشناختی (یا اختلال عملکرد) را به عنوان بازتابی از فرایندهای خانواده تفسیر می کند. این رویکرد برای درک تعاملات میان همسران و فرزندان و تأثیر متقابل این تعاملات روی عملکرد روانشناختی اعضای خانواده مفید است. بنابرین طلاق میتواند نتیجه ی اختلال روابط در خانواده باشد و نیز میتواند باعث آسیب رساندن به عملکرد کودکان بعد از طلاق شود (ناجی، ۱۳۸۹).
نظریه خطر و تاب آوری
در نظریه خطر و تاب آوری، «خطر» به حضور شرایط مشکل آفرین و چالش برانگیز یا نامساعد و «تاب آوری» به سازگاری مثبت در رویارویی با این خطرات اشاره دارد بحث طلاق به عنوان خطر و تاب آوری، روی خطراتی متمرکز است که طلاق ایجاد میکند (جابجایی به محلههای پایین تر، طرد اجتماعی، آشفتگی خانه داری، والدین دعوا کننده، والدین غفلت کننده) و نیز روی توانایی افراد، بخصوص بچه ها، برای انطباق بااین شرایط تمرکز دارد (عماری، ۱۳۹۴).