متغیر دیگری که در این پژوهش مورد استفاده قرار میگیرد، خلاقیت است. خلاقیت واژه ای است که عمر چندان ندارد. به طوری که واژه نامه آکسفورد انگلیسی، ظهور این واژه را به سال ۱۸۷۵ میلادی نسبت میدهد. از دیرباز خلاقیت را عنصری میدانستند که تماما ذاتی و موروثی بوده است. ولی نگاه نوین به خلاقیت، آن را آموزش محور و پرورش مدار میداند(متین، ۱۳۸۶، به نقل از شرعیات). در ادامه به خلاقیت و ویژگی های مختلف آن می پردازیم.
۱۰-۲- تعریف خلاقیت
خلاقیت (آفرینندگی)، با نگاه به پیامدها، مرحله ها، و یا خود خلاقیت، تعریف شده است. برخی از روانشناسان خلاقیت و حل مسئله را فرآیندهای مشابهی دانستهاند. گانیه در طبقهبندی خود از انواع یادگیری، بالاترین سطح یادگیری را حل مسئله میداند و میگوید که خلاقیت نوع ویژهای از حل مسئله است، با این تفاوت که در حل مسئله شخص با موقعیتی روبرو میشود که باید برای آن راهی بیابد، اما در خلاقیت فرد، هم موقعیت مسئله و هم راهحل آن را خود میآفریند (سیف ، ۱۳۸۸، ص۳۹۸). ورنون، خلاقیت را توانایی شخص در ایجاد ایده ها، نظریه ها، و بینشهای نو و بازسازی مجدد در سایر زمینهها تعریف میکند که به عنوان پدیدهای ابتکاری و با ارزش قلمداد گردد استرنبرگ تفکرخلاق را ترکیبی از توانایی ابتکار، انعطافپذیری و حساسیت در برابر نظریاتی میداند که فرد را قادر میسازد به پیامدهای متفاوت و آفرینندهای بیندیشد که نتیجه آن، رضایت شخصی و احتمالا خشنودی دیگران خواهد بود(حسینی، ۱۳۷۸، ص۳۱). گیلفورد هوش و خلاقیت را دو گونه فکری جداگانه میداند و هوش را تفکر همگرا و خلاقیت را تفکر واگرا مینامد. از دید او خلاقیت تفکر واگرا در حل مسائل است که دربرگیرندهی ویژگیهای انعطافپذیری، اصالت و روانی است(همان منبع، ۱۳۷۸، ص۳۳)
تورنس برای خلاقیت سه تعریف بیان کردهاست: تعریف پژوهشی، تعریف هنری، و تعریف وابسته به بقا. در تعریف پژوهشی او، تفکر خلاق عبارت است از فرایند حس کردن مشکلات و مسائل، شکاف در اطلاعات، عنصرهای گم شده، و چیزهای ناجور، سپس حدسزدن و فرضیهسازی درباره این کمبودها، و ارزیابی و آزمودن این حدسها و فرضیهها، و بازنگریستن و بازآزمودن آن ها، و سرانجام ارائه نتیجه ها. تورنس میگوید در سراسر این فرایند، عنصری از پاسخدهی سازنده به موقعیتهای موجود یا تازه وجود دارد و تنها سازگاری یافتن با آن ها مطرح نیست (سیف، ۱۳۸۸، ص۴۰۲). تورنس در تعریف هنری خود، خلاقیت را مانند خواستن و دانستن، عمیقتر حفرکردن، دوباره نگاهکردن، و گوشدادن به بوها دانستهاست. وی در تعریف وابسته به بقا خلاقیت را قدرت کنارآمدن فرد با موقعیتهای دشوار تعریف کردهاست میتوان گفت تورنس به جنبهی فرهنگی خلاقیت بیشتر توجه دارد و عملی را ابتکار و نوآوری میداند که برای هر دوی فرد و جامعه، تازگی و فایده داشته باشد. بنابرین در دید تورنس اصالت (تازگی)، پایه و اساس هر نوع نوآوری و خلاقیتی است(همان منبع،۱۳۸۸).
با توجه به تعریفهای گوناگون، میتوان خلاقیت را توانایی دیدن چیزها به روشهای نو، یادگیری از راه آزمودههای پیشین و پیوند زدن آن ها به موقعیتهای جدید، تفکر در راستای برداشتن مانعها، آفریدن و ساختن چیزی تازه و ابتکاری، و فراتر رفتن از داده ها، دانست (محمدزاده، ۱۳۸۳).
۱۱-۲- ویژگی های تفکر خلاق
گیلفورد از پیشگامانی است که درباره انواع تفکر سخنراند. او تفکر همگرا را همان استدلال یا تفکر منطقی میداند که به دنبال یک جواب درست میگردد و تفکر واگرا را تفکر خلاق میداند که به دنبال راههای مختلف برای یک مسئله میگردد. (حسینی، ۱۳۷۸، ص۳۸). گیلفورد تفکر واگرا را متشکل از چند عامل میداند که مهمترین این عوامل عبارتند از:
سیالی (روانی)[۲۸] تولید تعدادی اندیشه در یک زمان معین.
انعطاف (نرمش)[۲۹] بهمعنی توانایی تولید ایده های گوناگون است.
ابتکار (تازگی)[۳۰] بهمعنی توانایی تولید ایده های نو و نارایج است.
بسط (گسترش)[۳۱] بهمعنی توانایی تولید/ توجه به جزییات است (سیف، ۱۳۸۸، ص۳۹۹).
۱۲-۲- خلاقیت در دیدگاه های مختلف
الف) دیدگاه روانتحلیلگری: روانتحلیلگران معتقدند که خلاقیت از ناخودآگاه ذهن نشأت میگیرد. البته میان روانتحلیلگران در مورد چگونگی شکلگیری خلاقیت، اتفاق نظر وجود ندارد ولی آنچه که در مورد خلاقیت بین همۀ دانشمندان و رهبران این نظریه اشتراک و اتفاقنظر وجود دارد، این است که خلاقیت به وسیلۀ فرایندهای اولیه صورت میپذیرد. فروید، رهبر اصلی این نظریه از یک دیدگاه آسیبشناسی به موضوع خلاقیت میپردازد. او معتقد است که تنها افراد ناشاد، رؤیا و خیال را تجربه میکنند. او میگفت که عدم نارضایتی امیال و آروزها باعث ایجاد تخیّل میگردد. به طور کلّی سردمداران این مکتب بر این نکته اتفاق نظر دارند که خلاقیت، در نتیجۀ تعارضی است که در بخش ناخودآگاه ذهن ایجاد شده است. نهاد تلاش میکند تا راه حلی برای این تعارض پیدا کند. اگر راه حل کشف شده با ذهن ناخودآگاه هماهنگ نباشد منجر به نوعی بیماری روانی میگردد و اگر راه حل کشف شده با ناخودآگاه ذهن هماهنگ باشد، منجر به خلاقیت میگردد. از نظر این مکتب، بیماریهای روانی و خلاقیت، هر دو از یک منبع نشأت میگیرند، با این تفاوت که فرد خلاق، راه حل معقول و هماهنگ با ذهن خودآگاه اتخاذ میکند، ولی فرد بیمار، کنترلی بر رفتار خود ندارد و دچار افراط و تفریط میگردد (گنجی، ۱۳۷۸، به نقل ازپروار، ۱۳۸۱).
ب) دیدگاه رفتارگرایی: یکی از نظریاتی که در مقابل دیدگاه روانتحلیلگری به وجود آمد، نظریۀ رفتارگرایی بود. رفتارگرایان به شدّت روش دروننگری را مورد انتقاد قرار دادند و آنرا غیرقابل اعتماد میخوانند. آن ها معتقدند که وظیفۀ روانشناسان این است که رفتار عینی را مطالعه کنند. چرا که تنها در این صورت است که پیشبینی و کنترل رفتار قابل کنترل است. خلاقیت در دیدگاه رفتارگرایی یک الگوی رفتاری ـ شناختی است که ابتدا ناآگاهانه است و سپس در متن یک محرّک ترکیب میشود. اسکینر مدافع روش شرطیسازی فعال در نظریۀ رفتارگرایی معتقد است که خلاقیت از تجدید سازمان فیزیکی که برای فرد ناآگاهانه است، منتج میشود و به همین علت است که تولیدات خلاق در این نظریه خودبهخودی است و شرطیشدن عامل به عنوان یک محرّک، به فرد این فشار را وارد میسازد تا برای یافتن راه حلّ موفقیت اقدام به رفتار خلاقانه کند. یعنی اگر افراد، تولیدات خلاقانه یک فرد را تشویق کنند، فرد شرطیشدن عامل را تجربه کردهاست. (همان منبع،۱۳۸۱، ص ۲۸).