۴-چون بیماران وسواسی این افکار، تصاویر و تکانه های ذهنی را نامقبول و غیر طبیعی می دانند، در مورد وجود آن ها خود را نگران کرده (فرا نگرانی)و مضطرب میشوند.
۵-و زمانی که خود را از وجود این وسواس ها ترسانده و نگران میکنند، تصمیم می گیرند به هر نحوی شده این وسواس ها را کنترل و یا حذف کنند.
۶-بیماران وسواسی به روش های شناختی و عملی سعی میکنند که جلوی وسواس ها را بگیرند، یکی از این روش ها انجام اعمال اجباری و خنثی سازی است و دیگری راهبردهای شناختی مانند سرکوبی، حواس پرتی، جایگزینی فکر متضاد و … است. که معمولا این راهبردها نتیجه عکس میدهد و حتی باعث افزایش وسواس ها می شود(ربیعی و خرم دل،۱۳۹۳).
در تحقیقی که توست(نظرزاده،۱۳۹۳) برای مطالعه حافظه شرح حال و فراشناخت در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی و اضطراب اجتماعی صورت گرفت، افراد مبتلا به وسواس در حافظه نسبت به گروه بهنجار، عملکرد ضعیفی داشتند. همچنین در زمینه فراشناخت، گروه وسواسی عملکرد ضعیف تری در مقیاس کنترل ناپذیری و خطر و مقیاس اطمینان شناختی در مقایسه با افراد بهنجار و اضطراب اجتماعی نشان دادند.
در پژوهشی که به منظور بررسی سیستم های مغزی- رفتاری، باورهای فراشناختی و راهبردهای کنترل فکر در بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی صورت گرفت یافته ها حاکی از این بود که باور نیاز به کنترل افکار و راهبرد تنبیه خود، بیشترین همبستگی را با سیستم بازداری رفتاری داشتند. خودآگاهی شناختی، باورهای مثبت درباره ی نگرانی و باورهای مربوط به کنترل ناپذیری و خطر؛ راهبردهای تنبیه خود و نگرانی؛ و سیستم بازداری رفتاری قوی ترین پیشبینی کننده های علائم وسواس بودند.بین باورهای فراشناختی، راهبردهای کنترل فکر و سیستم های مغزی- رفتاری در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری ارتباط معناداری وجود دارد. آشنایی با سطوح فراشناختی و انتخاب راهبردهای کنترل فکر مناسب در بیماران مبتلا به اختلال وسواسی- اجباری، میتواند چارچوب ارتباط این اختلال را با سیستم های مغزی- رفتاری مشخص تر سازد(شاره و علی مرادی، ۱۳۹۲).
در تحقیقی که در رابطه با استقلال- وابستگی میدان و باورهای فراشناختی با علائم وسواس در جمعیت غیره بالینی صورت گرفت ضریب همبستگی و تحلیل رگرسیون چند متغیره نشان داد که بین استقلال- وابستگی با وسواس، همبستگی منفی و بین باورهای فراشناختی با وسواس، همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد و خرده مقیاس های باورهای مثبت درباره ی نگرانی،کنترل ناپذیری درباره ی خطر و خودآگاهی شناختی، قوی ترین پیشبینی کننده های وسواس در جمعیت غیربالینی است. همچنین به نظر میرسد شناسایی و تغییر باورهای فراشناختی مرتبط با کنترل ناپذیری خطر و خودآگاهی شناختی و باورهای مثبت درباره ی نگرانی، باید در درمان اختلال وسواس مورد توجه قرار گیرد(زرین بخش و همکاران، ۱۳۹۲).
در پژوهشی که توست(حسن زاده،۱۳۹۲) برای مقایسه مؤلفه های فراشناختی در نوجوانان با نشانه های وسواس فکری –عملی و بدون وسواس فکری –عملی صورت گرفت، یافته ذها نشان داد که گروه وسواس در مقایسه با گروه بدون وسواس از نظر باورهای فراشناختی تفاوت معنی داری با هم دارند. در نتیجه یافته های پژوهش حاضر از مفهوم بندی فراشناختی اختلال وسواس فکری- عملی حمایت میکند.
در پژوهش که به منظور بررسی ابعاد کمال گرایی و فراشناخت در مبتلایان به اختلال وسواس فکری- عملی و اضطراب اجتماعی صورت گرفت؛ نتایج تحقیق نشان داد، در افراد مبتلا به وسواس فکری- عملی اعاد، معیارهای بالا برای دیگران، نظم و سازمان دهی، نشخوار فکری و همچنین در بررسی ابعاد فراشناختی، بعد خودآگاهی و هدفمندی، نمرات بالاتر را نشان دادند(شکرپور، ۱۳۹۰).
برای ازمون این فرضیه که فراشناخت های کژکار ممکن است یک عامل اسیب پذیری عمومی برای اختلالات اضطرابی باشد،باورهای فراشناختی میان بیماران دارای اختلال وسواسی فکری عملی ،بیماران دارای اختلال وحشتزدگی و افراد گروه کنترل مورد مطالعه قرار گرفت.همبستگی بین باورهای فراشناختی و نشانه های وسواسی و وحشتزدگی نیز مورد بررسی قرار گرفت.نتایج نشان داد که بیماران دارای وسواس فکری عملی و بیماران دارای وحشتزدگی نسبت به گروه کنترل در دو بعد فراشناختی نمره ی بالاتری را کسب کردند: باورهای منفی در مورد نگرانی،نگرانی مرتبط با کنترل ناپذیری و خطر و باور درمورد نیاز برای کنترل افکار.هیچ تفاوتی در نمرات فراشناختی بین گروه وسواسی و گروه وحشت زدگی مشاهده نشد.ان دو بعد فراشناختی با درجه نامصمم بودن در بیماران وسواسی همبستگی مثبت داشت.یافته های این پژوهش حاکی از این بود که وجود فراشناختهای کژکار دربیماران وسواسی حاکی از این است که این چنین باورها ممکن است بیانگر عوامل اسیب پذیری برای اختلال وسواسی باشد و همچنین عناصری باشند که در حفظ این اختلال کمک میکنند (کوچی و همکاران۲۰۱۲).
۲-۱۲- دیدگاه روانپویشی
طبق این دیدگاه فکر وسواسی به صورت دفاع در برابر فکر ناخواسته و نا هشیار انگاشته می شود. این فرایند دفاعی شامل جابجایی و جانشین سازی می شود. نظریه روانپویشی شرح میدهد چه کسی در پاسخ به اضطراب بنیادی به وسواس مبتلا خواهد شد و این وسواسها چه محتوایی خواهند داشت.
بینش روانپویشی به فهم مشکلات موجود در پذیرندگی درمان، مشکلات بین فردی، و مشکلات شخصیتی همراه با این اختلال کمک زیادی میکند. بسیاری از بیماران مبتلا به OCD ممکن است از مشارکت در درمانهای مؤثری نظیر مصرف مهار کننده های انتخابی باز جذب سروتونین(SSRIs) و رفتاردرمانی سرباز زنند. هر چند علائمOCD ممکن است ریشه زیستی داشته باشند، ولی مفاهیم روانپویشی نیز با آن ها در ارتباطند. به علت منافع ثانویه ای که علائم اختلال وسواس فکری- عملی دارند، ممکن است بیمار برای حفظ آن ها بکوشد. مثلأ مرد بیماری که مادرش در خانه می ماند تا از او مراقبت کند، ناخودآگاه به علائم OCD دامن می زند تا هر چه بیشتر توجه مادرش را جلب نماید. یکی دیگر از جنبههای اهمیت عوامل روانپویشی، نقش آن ها در درک ابعاد بین فردی است. مطالعات نشان دادهاند که بستگان این بیماران از طریق مشارکت فعال در آداب و مراسم وسواسی یا ایجاد تغییرات قابل ملاحظه در روش های معمول زندگی روزمره خود، با بیمار سازگاری و انطباق پیدا میکنند. این شکل از مساعدت و سازگاری خانوادگی با استرسهای موجود در خانواده، نگرشهای طرد کننده نسبت به بیمار، و ضعف عملکرد خانوادگی ارتباط دارد. و سرانجام، یکی دیگر از جنبههای مهم تفکر روانپویشی، شناخت عوامل آشکارسازی است که شروع یا وخامت علائم را تسریع میکنند. مشکلات بین فردی غالبآ اضطراب و در نتیجه علائم بیمار را افزایش میدهد(سادوک و سادوک، ۲۰۰۷؛ ترجمه رضاعی،۱۳۹۰).
۲-۱۳- شیوع
شیوع ۱۲ ماهه OCD در ایالات متحده ۲/۱ درصد میباشد که مشابه شیوع بینالمللی آن یعنی(۱/۱ تا ۸/۱)است. زنان در بزرگسالی به میزانی بیشتر از مردان به این بیماری مبتلا میشوند، هر چند که معمولأ مردان در کودکی بیشتر مبتلا میشوند(انجمن روانپزشکی آمریکا، ۲۰۱۳).