توزیع اجباری[۱۰]: در توزیع اجباری که مانند روش درجهبندی نمونه دیگری از یک روش ارزیابی مقایسهای است، ارزیاب باید عملکرد کارکنان را در گروههای خاص دسته بندی نماید. گروهبندی کارکنان مطابق با توزیع نرمال بوده هر یک از کارکنان بنا به قضاوتی که از عملکرد او به عمل میآید، در یک از این گروهها جای میگیرد. برای مثال، ۱۰ درصد از کارکنان با عالیترین عملکرد در بالاترین گروه و ۲۰ درصد از کارکنان با عملکرد خوب در یک گروه پایینتر، ۴۰ درصد از کارکنان با عملکرد متوسط در گروه میانی، ۲۰ درصد از کارکنان با عملکرد ضعیف در گروه پایینتر از آن و بالاخره ۱۰ درصد از کارکنان با عملکرد بسیار ضعیف در پایینترین گروه قرار داده میشوند. در این روش ارزیابی فرض بر این است که در هر گروه کاری، عدهای از کارکنان دارای عملکرد عالی، عدهای دارای عملکرد متوسط و عدهای دارای عملکرد ضعیف هستند. البته این فرض قابل بحث است، چرا که امکان دارد در یک گروه کاری همه کارکنان دارای عملکرد عالی، یا بر عکس همه کارکنان دارای عملکرد ضعیف باشند(سعادت، ۱۳۷۵).
انتخاب اجباری: در این روش ارزیاب باید از میان چند جلمه توصیفی درباره کارمند، یکی را که فکر میکند شرح مناسبی درباره عملکرد کارمند باشد انتخاب کند. گروههای سه یا چهارتایی گزینهها طوری با یکدیگر دسته بندی میشوند که ارزیاب نتواند به آسانی بفهمد کدام گزینه بیانگر عملکرد مؤثر است. به دلیل این ویژگی روش مذکور معمولا در مواردی به کار برده میشود که استفاده از سایر روشهای ارزیابی باعث گردد عملکرد اکثریت کارکنان به طور نا معقولی در سطح بالا ارزیابی شود. گزینهها (جملات توصیفی) را معمولا متخصصان اداره امور کارکنان تهیه و سپس برای تعیین کاربردشان، در اختیار سرپرستان و سایر کارشناسان قرار میدهند. کارشناسان با مطالعه گزینهها معین میکنند که کدام یک از جملات، شرح درستی از عملکرد مؤثر و کدام یک شرح درستی از عملکرد ضعیف در آن شغل بخصوص است. ارزیاب سپس با بهره گرفتن از فرمی که بدین ترتیب تهیه شده است مبادرت به ارزیابی کارکنان میکند.
روش مقیاس رفتاری[۱۱]: روش مقیاس رفتاری از دو نظر با روش مقیاس که شرح آن گذشت تفاوت دارد. اولا؛ در اینجا رئیس باید رفتار مرئوس را در شغل بر اساس مجموع عواملی بسنجد که به وسیله مطالعه دقیق شغل، ارتباط آن ها با هم و نقش مهمشان در انجام مؤثر شغل ثابت شده است. یعنی در حالی که در روش مقیاس کارکنان بر اساس صفات کلی شخصیتی مورد ارزیابی قرار میگیرند، در روش مقیاس رفتاری، ارزیابی بر این اساس است که کارکنان تا چه اندازه رفتارهای خاصی را که ارتباط مستقیم با انجام وظایفشان دارند از خود نشان میدهند. ثانیاً؛ در کنار مقیاس که برای اندازهگیری رفتار در جهبندی شده است مثالی معینی از رفتار خوب، متوسط، ضعیف وغیره نیز آورده شده است تا راهنمای ارزیاب در ارزیابی دقیقتر کارمند باشد. به عنوان مثال، شغل کنترل کیفیت و مقیاس برای سنجش یکی از عوامل مهم در این شغل یعنی توانایی کارمند به ایجاد ارتباط و هماهنگی لازم میان واحدهای تولیدی در سازمان است. در مقابل هر یک از درجات از فرد انتظاری که میرود، آورده شده است. این امر نیاز به استنباط و قضاوت شخصی و ارزش ارزیاب را در ارزیابی کاهش میدهد و ارزیابی را مستقیما مرتبط با رفتار کاری فرد میکند. تعیین مقیاسهای رفتاری، کار بسیار دشوار و وقتگیری است . در مرحله اول از گروهی از متخصصان و کارشناسان خواسته میشود تانمونههایی از عملکرد مؤثر وعملکرد ضعیف را در شغل بر شمارند. گاهی بدین منظور چند صد نمونه از عملکردها در سطوح و درجات مختلف از بهترین تا ضعیفترین فهرست میشوند. این نمونه ها سپس بر حسب معیار ومشترکاتی مانند تخصص، مهارت، توانایی در تصمیمگیری و قضاوت طبقهبندی میگردند. در مرحله دوم، نمونه های عملکرد طبقهبندی شده به گروه دیگری از متخصصان داده و از آن ها خواسته میشود تا یک بار دیگر آن ها را بر اساس همان معیارها طبقه بندی نمایند. این عمل در واقع کنترل کار گروهی اول است. برای تعیین مقیاسهای رفتاری، تنها نمونه هایی از عملکرد مورد استفاده قرار میگیرند که هر دو گروه درباره آن توافق داشته باشند و آن ها را بیانگر سطح خاصی از عملکرد بدانند. در مرحله سوم از میان این نمونه ها آنهایی که به نظر میرسد بهترین نمونه از درجات مختلف عملکرد، از بسیار عالی تا بسیار ضعیف برای هر شغلی در سازمان تکرار گردد. از این رو همان طور که گفته شد طراحی و استفاده از روش مقیاس رفتاری برای ارزیابی کارکنان، بسیار پر هزینه و وقتگیر است. طبیعی است که روش مقیاسی رفتاری نمیتواند همیشه و در هر شرایطی بهتر یا مناسبتر از سایر روشهای ارزیابی باشد ولی روش مؤثری برای ارزیابی عملکرد کارکنان است که بر سایر روشهای مقیاسی برتری دارد. و باید یکی از روشهای مورد استفاده در سیستم ارزیابی سازمان باشد. با مطالعات و بررسیهای گستردهای که درباره مقیاسهای رفتاری انجام گرفته است، بسیاری از مسائل و مشکلات موجود در زمینه طراحی و استفاده از آن از میان برداشته شده است علاوه بر پایائی و روایی بیشتر این روش استفاده از آن در کاهش اضطراب و نگرانی افرادی که مورد ارزیابی قرار میگیرند وایجاد نگرش مثبت در آن ها نسبت به سیستم ارزیابی مؤثر است(دسلر، ۱۹۴۲).
ارزیابی بر اساس مدیریت بر مبنای هدف[۱۲]: در مدیریت بر مبنای هدف سعی بر این است مسائل و مشکلاتی که در روشهای سنتی وجود دارد از بین برود. از جمله اهداف عمده در روش مدیریت بر مبنای هدف، ایجاد رابطه خوب میان رئیس و مرئوس، ایجاد جوی مساعد در محیط کار و در نهایت افزایش انگیزه و بالا بردن سطح عملکرد کارکنان میباشد. تعدادی از ویژگیهای مدیریت بر مبنای هدف به این شرح است: رئیس و مرئوس با تشریک مساعی و توافق با یکدیگر وظایف و مسئولیتهای کار را معین مینمایند. مرئوس با همکاری رئیس اهداف عملیاتی کوتاه مدت خود را تعیین میکند. این هدف گذاری با راهنمایی رئیس انجام میگیرد تا اطمینان حاصل شود که اهداف مرئوس منطبق با واقعیات و هماهنگ با نیازهای سازمان است. رئیس و مرئوس به اتفاق یکدیگر معیارهایی را که کار باید بر اساس آن اندازهگیری یا ارزیابی شود معین مینمایند. بعد از آغاز کار هر چند وقت یک بار رئیس و مرئوس با یکدیگر ملاقات کرده پیشرفت کار را مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهند و در صورت لزوم اهداف جدیدی برای دوره بعد تعیین میکنند. نقش رئیس در این روش پشتیبانی از مرئوس وتقویت اوست. رئیس میکوشد تا با مشاوره و راهنمایی دائم، مرئوس را در نیل به اهداف تعیین شده یاری دهد. در مرحله ارزیابی عملکرد رئیس به جای اینکه خود را در مقام قضاوت قرار دهد نقش مشاوری را دارد که میخواهد به مرئوس کمک کند تا او بهتر و آسانتر به اهدافش نایل آید. در مرحله ارزیابی عملکرد نتایج حاصل از عملکرد فرد بررسی میشود یا مورد انتقاد قرار میگیرد نه خود او. اهدافی که برای مرئوس تعیین میشوند میتوانند هم کمی و هم کیفی باشند. برای مثال معاونت تولید در سازمانی میتواند این اهداف کمی را برای واحدهای تحت سرپرستی خود اعلام کند. الف) کاهش هزینه مستقیم به میزان ۴ درصد ب) کاهش ضایعات به میزان ۲ درصد ج) افزایش بازده سرمایه به میزان ۱۴ درصد(سعادت، ۱۳۷۵).