در اختلال اضطراب منتشر، اضطراب حداقل یک ماه (و معمولا بیشتر) باقی میماند و به تجارب اخیر زندگی فرد مربوط نیست. اختلال اضطراب منتشر چهار نشانه دارد: تنش حرکتی، فعالیت بیش از حد دستگاه خودمختار، ترس از آینده و گوش بزنگی زیاد.
بر اساس دیدگاه روانپویشی، علل اختلال اضطراب منتشر، رویدادهای درونروانی و انگیزه های ناخودآگاه هستند. در واقع دفاعهای فرد برای کنترل یا حبس اضطراب کافی نیست. نظریهپردازان یادگیری معتقدند که علائم اختلال اضطراب منتشر به همان طریقی که دیگر رفتارها یاد گرفته میشوند، یاد گرفته شدهاند. در دیدگاه شناختی اعتقاد بر این است که اضطراب نتیجه افکار و عقاید غلط، غیرواقعی و غیرمنطقی و خصوصاً اغراق درباره خطرات موجود در موقعیت است (ساراسون و ساراسون،۱۳۸۳)
۲-۱-۳- تفاوتهای بین افسردگی و اضطراب
همپوشی قابل ملاحظهای بین افسردگی و اضطراب وجود دارد، به طوری که اغلب بیماران مبتلا به اختلال اضطراب منتشر، افسرده هستند و بیماران افسرده نیز غالبا مضطربند. به علاوه حتی موارد خالص هر دو اختلال، خصوصیات بسیار مشابهی در زمینه خودپنداره تحقیرشده، پیش بینیهای منفی و سوگیری منفی در ارزیابی تجارب رایج، نشان می دهند. اما تفاوتهای بین دو گروه، ماهیت خاص هر اختلال را روشن میسازد:
۱-ارزیابیهای منفی در افسردگی، گسترده، کلی و فراگیر هستند؛ ولی در اضطراب، گزینشی و خاص میباشند، همه سطوح را دربرنمیگیرند و نسبت به عوامل مثبت بی توجه نیستند.
۲-بیمار اضطرابی، چشماندازهایی برای آینده میبیند و از نظر ارادی تسلیم نشده است. بیمار افسرده، آینده را سیاه میبیند و باور دارد که یک رابطه اساسی را از دست داده یا شکست خورده و از نظر ارادی تسلیم شده است.
۳-شخص اضطرابی، شکستها یا اشتباهاتش را به طور مطلق به عنوان یک کانون فساد در مرکز شخصیتش یا به عنوان محملی برای بیزاری از خویش نمیبیند. اما بیمار افسرده، اشتباهاتش را به این صورت تفسیر می کند که به طور کلی معیوب و نامناسب است و شکستهایش غیرقابل جبرانند.
۴-بیمار اضطرابی در ارزیابیهای منفیاش نامطمئن و دودل است، ولی شخص افسرده، مطلقنگر است.
۵-بیمار اضطرابی پیش بینی می کند که در روابطش با دیگران، در اهداف و مقاصدش، در توانایی انطباق با مشکلات، در عملکرد مناسب و در سلامت و بقایش اشکال به وجود خواهد آمد. شخص افسرده، افسوس میخورد که منبع کسب رضایتش را از دست داده، از رابطه با افراد مهم محروم گردیده و در اهدافش دچار شکست شده.
۶-شخص افسرده دارای یک دید کلی است مبنی بر اینکه هیچ چیز بر وفق مرادش نیست و به همین دلیل احساس تأثر و غمگینی می کند (بک، ۱۳۸۳؛ به نقل از کهدویی،۱۳۸۴).
۲-۱-۴- ذهن آگاهی
۲-۱-۴-۱- ریشههای تاریخی ذهن آگاهی
از لحاظ تاریخی، ذهنآگاهی بیشتر با جنبشهای معنوی مرتبط میگردد تا جریانهای اصلی روانشناسی. ذهنآگاهی، تکنیک اصلی مورد استفاده در مراقبه بودایی است که ریشه در آیین مذکور دارد. آیین بودایی در هند و توسط سیدار تاگوتاما بودا[۱۸]که رهبری مذهبی بود، ۵۰۰ سال قبل از میلاد و در واکنش به رنج افراد فقیر، بیمار، مسن و در حال احتضار پایهگذاری شد. طبق نظریه چهار حقیقت عالی، وجود مملو از رنج است که این رنج، نتیجه گرایش خودکار به وابستگی است، طریقه خاتمهدهی به این رنج در پیش گرفتن طریقت هشتگانه میباشد. بودا در طریق هشتگانه به بیان روشهای رسیدن به نیروانا[۱۹]، یعنی آزادی از ناراحتی پرداخته است که مشتمل بر درک فلسفه بودیسم است و پیروی از آن، پایبندی به اصول اخلاقی مربوط به گفتار، کردار، پیشه، منضبط کردن ذهن و مراقبه میباشد. این طریق هشتگانه، افراد را قادر میسازد تا به طور کامل به تجربه زندگی بپردازند، درعین حال گرایش و وابستگی خود به پدیده ها را کاهش دهند (کومار[۲۰]،۲۰۰۲).
پس از مرگ بودا در سال ۴۸۳ قبل از میلاد، آیین بودایی همچنان کم رونق باقی میماند، تا اینکه امپراطور موریان یعنی آسوکا[۲۱]در قرن سوم قبل از میلاد به این آیین گرایش پیدا نمود. با گسترش بودیسم به نقاط دیگر آسیا، این آیین بر اساس تعابیر مختلف به عمل آمده از تعالیم بودا به فرق مختلف تبدیل شد و دو فرقه اصلی «بودیسم تراوادا»[۲۲]و «بودیسم ماهایانا»[۲۳]ظهور یافت. بودائیان تراوادا به شکلی محتاطانه به تعبیر تعالیم بودا پرداخته و بر آزادی فرد بر اساس تلاش های خودش تمرکز نمودند و اساسا به مراقبه و تمرکز و یک زندگی صومعهای جدای از جامعه تأکید ورزیدند. در بودیسم ماهایانا، تعبیر آزادانهتری از تعالیم بودا به عمل آمده که برای افراد بیشتری جذابیت دارد. در این فرقه، ماهایانا، بر رهایی از طریق یک زندگی نیکوکارانه و شفقت ورزی تأکید می شود. با آنکه بودیسم تراوادا در سریلانکا، تایلند، برمه و بودیسم ماهایانا در مغولستان، تبت، ژاپن، کره، ویتنام و نپال گسترش یافته است لیکن فرقه دوم، ماهایانا، به دلیل ارائه تعبیر آزادانهتری از تعالیم بودا از اقبال بیشتری برخوردار شده است. در حدود ۱۵۰ سال بعد از میلاد با شروع تجارت بین هند و چین، ایده ها و آیینهای فرقه ماهایانا به چین نیز راه پیدا نموده است ( دایره المعارف بریتانیکا،۲۰۰۳؛ به نقل از کاویانی،حاتمی و جواهری،۱۳۸۷).
بین سال های ۵۵۰ و ۶۰۰ پس از میلاد، آیین بودیسم توسط میسیونرهای فرستاده شده از سوی پادشاه کره به ژاپن نیز راه پیدا کرد و تا پایان قرن هشتم، فرقههای بودایی زیادی ایجاد گشته و رشد نمود. «ذن بودیسم» که یک فرقه بودیسم ماهایانا بود، در قرن نهم و توسط بودائیان چینی فرقه «چان»[۲۴]به ژاپن معرفی شد و در حدود ۱۲۰۰ سال بعد از میلاد از رواج برخوردار شد. «ذن» معادل ژاپنی «چان» میباشد که تقریبا به معنای «مراقبه» ترجمه شده است. ذن بودیسم بر نگرش عدم وابستگی، مراقبه به منظور افزایش آگاهی و تمرکز بر زمان حال تأکید دارد که ثمره آن حالت آزادی روانی از رنج میباشد. مراقبه بودایی بیش از همه از طریق ذن بودیسم ژاپنی به غرب معرفی گردید. مهاجران آسیایی که در قرن نوزدهم به آمریکا مهاجرت نمودند، شروع به بنیان نهادن جوامع[۲۵] و معابد[۲۶] نمودند. با این وجود هنگامی که ذن به ایالات متحده رسید، تاثیر آن بسیار محدود بود. اگرچه ذن بودیسم در سال ۱۸۹۳ در کنفرانس جهانی شیکاگو معرفی شد، همچنان تاثیر کمی بر فرهنگ آمریکایی بر جای گذارد (کارداسیوتو[۲۷]،۲۰۰۵).
۲-۱-۴-۲- انتقال ذهن آگاهی به روانشناسی