مشکل دیگری که میتوان به آن اشاره نمود این است که فرهنگ ایران به شدّت متأثر از مذهب میباشد و آموزههای اخلاقی ناشی از مذهب به شدّت بر طرز نگرش و تصمیمگیریها و رفتارهای مدیران ایرانی تأثیرگزار میباشد و آمیخته شدن این موضوع با احساسات ملّی نزد مدیران باعث میشود در پارهای موارد تصمیمگیریها سختتر گردند. به طور مثال، در رابطه با مشکل بیکاری، کم نیستند مدیرانی که در تصمیمگیری بین گزینه استخدام نیروهایی بیشتر از ظرفیت شرکتهایشان در جهت کاهش بیکاری یا گزینه سودآوری بیشتر شرکت در قبال ذینفعان و صاحبان شرکت دچار مشکل هستند. به عبارت دیگر تداخل امور مربوط به اخلاقیات و رفتارهای بشردوستانه با بحثهای مالی و حتّی ادامه حیات بنگاهها تصمیمگیری را برای مدیران در پارهای موارد پیچیده میکند و نه تنها موجب رفتارهای غیریکسان و شاید متضاد شرکتها در شرایط مشابه میگردد بلکه موجب رفتارهای نامتناسب مدیران یک شرکت در بستر زمان نیز میشود.
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
در این قسمت چهارچوب نظری مرتبط با متغیرهای تحقیق بیان می شود.
مسولیت اجتماعی
تفکّر جدید پیرامون شرکت و مسئولیت اجتماعی آن توسط بوون[۶] در سال ۱۹۵۳ مطرح گردید. وی مسئولیتهای جدیدی را برای شرکت و مدیران بیان کرد. در دهه ۱۹۶۰ برای اوّلین بار مسائل سیاسی در مقررات گذاری شرکتها درنظر گرفته شد. این تحولات باعث ظهور مسئولیت اجتماعی شرکت در اوائل دهه ۱۹۷۰ شد. در دهه ۱۹۷۰ تغییرات مهمی در قوانین کار کشورهایی همچون انگلستان و امریکا و در جهت افزایش قدرت کارکنان و اتحادیههای کارگری به وجود آمد. در این دهه، ارتباطات میان کارکنان و کارفرمایان بهبود یافت. از دهه ۱۹۷۰ شرکتهای انگلیسی گزارشهایی در زمینهی مسئولیتهای اجتماعی خود منتشر کردند که میتوان ازجمله آن ها به گزارش در مورد مشتریان و اجتماع که بیشتر توسط بخش دولتی انگلستان منتشر میگردید، گزارش مربوط به کارکنان که شامل حسابداری منابع انسانی میشد و گزارش در مورد محیط زیست اشاره کرد. در دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ بیشتر مسائل محیطی مورد توجه دولتمردان قرار گرفت (گری، اون و ادامس[۷]، ۱۹۹۶).
از لحاظ نظری، حوزه مسئولیت اجتماعی شرکت با مشکلاتی مشابهای در تعریف مفهوم مسئولیت اجتماعی روبهرو میباشد. تعدد و چندگانگی روشها و ابعاد این مفهوم پیچیده، ارائه گزارش عینی از اجزای آن که بیشتر ذهنی و اغلب ارزیابی آن بر اساس معیارهای مربوط به زمینههای اخلاقی و یا اجتماعی میباشد را دشوار کردهاست (دخیلی و انسی، ۲۰۱۲). تعریف اوّلیهی مسئولیت اجتماعی شرکت به دهه پنجاه میلادی بازمیگردد (کارول[۸]، ۱۹۹۹). اصطلاح مسئولیت اجتماعی شرکت به وسیله سه لغت که دربرگیرندهی آن است تعریف شده است : شرکت، اجتماع، مسئولیت، زو و تن[۹] (۲۰۰۸) مسئولیت اجتماعی شرکت را به عنوان فرایند ایجاد ثروت، ارتقاء مزیت رقابتی شرکت و حداکثر کردن ارزش ثروت و منافع ایجاد شده برای جامعه بیان کردهاند، که به طور کلی تعهد و توجه کسب و کار به کیفیت زندگی کارکنان، مشتریان، جامعه محلی و کل جامعه را در جهت توسعه اقتصادی پایدار مدنظر دارد (هولمه و واتس[۱۰]، ۲۰۰۰). مسئولیت اجتماعی شرکت اغلب به طبقات اقتصادی، اجتماعی و محیطی تقسیم میشود که با توجه به تعریف مرکز جهانی توسعه پایدار کسب و کار، به عنوان تعهد کسب و کار در توجه به توسعه اقتصادی پایدار، کار کردن با کارمندان، خانواده، جامعه محلی و به طور کلی جامعه در جهت بهبود کیفیت زندگی تعریف شده است (کارنا[۱۱]، ۲۰۰۴). مسئولیت اجتماعی شرکت عموماً به طریقهای از تجارت و نیز خلق ارزشهای اجتماعی اطلاق میشود که بر طبق و حتّی فراتر از الزامات قانونی، اخلاقی و خواستههای عمومی و اقدامات قانونی در پاسخگویی به ارزشهای گروههای ذینفع است (لوتکنهورست[۱۲]، ۲۰۰۴؛ واداک، بودول و گراوس، ۲۰۰۲). با این حال، در تمام تعاریفی که دانشمندان در مورد مفهوم مسئولیت اجتماعی شرکتها ارائه کردهاند، این باور عمومی وجود دارد که فراتر از تلاش برای به حداکثر رساندن سود شرکت، سازمانها و شرکتها نقشی حیاتی در حل مشکلات جامعه بازی میکنند. ایده اساسی مسئولیت اجتماعی شرکتها این است که آن منعکس کننده ضرورتها و پیامدهای اجتماعی موفقیت در کسب و کار میباشد (بابالولا، ۲۰۱۲).
در حالی که رفته رفته تأکید بر تکالیف اجتماعی شرکتها رو به گسترش میباشد و بر رابطه شرکتها با ذینفعان تأثیر میگذارد، هیچ اتفاق نظری بین اهل تحقیق در مورد این که دلایل و تأثیرات برنامه های اجتماعی سازمانها چیست وجود ندارد. این عدم اتّفاق نظر در مورد این که چه فعالیتهایی از سازمان دقیقاً تکلیف اجتماعی سازمان نامیده میشود نیز وجود دارد و همان طور که در ادامه خواهیم دید تعاریف متعددی برای تکلیف اجتماعی سازمان ارائه گردیده است که اغلب آن ها به خاطر شفاف نبودن موجب میشوند که ساختن یک تئوری و همچنین ابزارهای اندازهگیری مشکل باشد (ویلیامز و همکاران[۱۳] ۲۰۰۶) شکلگیری موضوع تکلیف اجتماعی به دهه های آغازین قرن بیستم و هنگامی که شرکتهایی چون فورد و کارنیج شروع به ایجاد مؤسسات غیرانتفاعی در جهت توسعه اجتماع نمودند بازمیگردد. تکلیف اجتماعی شرکتها در دهه های پنجاه و شصت میلادی مورد توجه بیشتری واقع گردید. هنگامی که شرکتها با سؤالاتی در زمینهی نقش خود در جامعه مواجه شدند و چندین تئوری در این زمینه در این دهه ارائه گردید (کلارک[۱۴]، ۲۰۰۰)
تعاریف اوّلیهی مسئولیت اجتماعی شرکتی به دهه پنجاه میلادی بازمیگردد (کارول[۱۵]، ۱۹۹۹). در دهه شصت میلادی اوّلین کوششها برای ارائه یک ایده و تصویر بهتر و دقیقتر شروع شد. سه محقّق مربوط به موضوع در آن زمان دیویس، فردریک و مکگوییر[۱۶] میباشند. دیویس اوّلین فردی بود که به قدرت سازمانها و مسئولیتهای اجتماعی اشاره کرد. او تکلیف اجتماعی شرکت را تصمیمات و رفتارهای بنگاه که دلایل اتخاذ آن حداقل فراتر از مرزهای سازمان میباشد تعریف کرد. شکست در بالانس و موازنه کردن قدرت و مسئولیت اجتماعی درنهایت میتواند به زوال بنگاه بیانجامد. فردریک تکلیف اجتماعی شرکت را وسیلهای برای بهبود رفاه اجتماعی ـ اقتصادی جامعه عنوان میکند، امّا تحقیق جامعتر را در این زمینه مکگوییر در مقالهای تحت عنوان تجارت و جامعه انجام داد و مفهوم تعهّد اجتماعی را فراتر از تعهّد اقتصادی و قانونی شرکتها دانست (والکر[۱۷]، ۲۰۰۷)