۳- ضرورت هژمون:
از نگاه نورئالیست ها، ثبات در نظام و امنیت بینالمللی، هنگامی میسر است که قدرت هژمون بینالمللی وجود داشته باشد تا عناصر یا بلوک های خاطی و سرکش را کنترل نماید. دلیل ضرورت چنین عاملی، این است که دولت ها ذاتاًدر پی رقابت و توسعه طلبی هستند و همین علایق امپریالیستی، حفظ وضع موجود را با خطراتی مواجه میکند. ضرورت دیگر برای موجودیت و فعالیت دولت پر قدرت و هژمون، این است که در پناه چنین ثباتی، سازمان ها و مؤسسات بینالمللی، مجال تولد و توسعه مییابند (والتز، ۱۹۷۹، ۳۹-۵۲).
۲-۵- تمایز نظریات رئالیست ها و نورئالیست ها:
ملاحظات نورئالیستی در شناخت امنیت بین الملل عبارتند از:
-
- نورئالیسم والتزی در مقابل رئالیسم که بر سه اصل دولت گرایی، بقا و خودیاری تأکید داشت، بر محوریت مفهوم سیستم حاکم بر نظام بین الملل استوار است.
-
- در حالی که رئالیسم، سیاست بین الملل را محصول تصمیم گیری افراد و دولت ها می شمارد، والتز معتقد است چنین نگاهی تقلیل گرایانه[۱۰]۲ میباشد و مهمترین اصل سازمان دهنده سیاست بین، عبارت است از ساختار نظام بین الملل.
-
- والتز بین نظام بین الملل و ساختار نظام بین الملل، تفاوت قائل است. نظام در نگاه والتز عبارت است از الگوی رفتاری خاص که بر رفتار دولتهای متعامل حاکم است؛ ولی ساختار یعنی ترتیب توزیع قدرت در سطح نظام بین الملل.
- از دید والتز، دولت ها مهمترین بازیگر در عرصه نظام بین الملل هستند، ولی یگانه بازیگر نیستند و حدودی از همکاری فراملی و نیز مشارکت نیروهای غیر دولتی در تمهید امنیت ملی و بینالمللی، قابل تصور و تأیید است.
والتز، مفاهیم مورد استفاده رئالیست ها (مانند منافع ملی، دولت گرایی، خودیاری، نظام آنارشیک بینالمللی و امنیت ملی) را قبول دارد؛ اما بر خلاف مورگنتا که حتی از اصطلاح وابستگی متقابل اسم هم نبرده، از وابستگی متقابل بین کشورها سخن میگوید و بر حدی از واقعیت یافتن آن تصریح
میکند. پرداختن به خطوط تفاوت و تمایز نورئالیست ها نسبت به مکاتب فکری دیگر، از آن رو ضرورت دارد که اولاً بر خلاف اظهارات ایده آلیست ها و نئوایده آلیست ها، به نظر میرسد لیبرالیسم درصدد توسعه بیشتر در برابر فرصت ها برای ملت ها نیست و گویا لیبرالیسم و ایده آلیسم، هسته سختی از رئالیسم کلاسیک دارند. ثانیاًً نورئالیسم درصد معرفی و فهم اصولی است که راهبر نظام بین الملل میباشند. از دید او و سایر نورئالیست ها، بسیاری از رژیم ها و هنجارهای متعارف در نگرش ایده آلیستی و لیبرالیسم، در واقع پرداخته دولت های مسلط و بازیگران ابر قدرت است که جامه رژیم، قاعده و هنجار بینالمللی به تن دارد از این رو نئورئالیست ها، بر خلاف رئالیست ها، که نگاهی از درون و بیرون داشتند و همه تحولات را از منظر ملی می دیدند، می کوشند نگاهی از بیرون به درون داشته باشند و رفتار دولت ها را در پناه و در سایه اقتضای سیستم بین الملل تحلیل نمایند؛ و در واقع ریشه و شیوه چنین نگرشی، در مقایسه آن با منطق رئالیستی بهتر قابل فهم است (اسکینر، ۲۰۰۲، ۲۴).
۲-۶- منطق تحلیل و روش شناخت رئالیستی:
در نگاه رئالیستی، نظریه پرداز جهان را توصیف میکند. در این نگرش، امور واقع به رغم رضایت یا انتظار ما «وجود» دارند و ما نمی توانیم با نظریه خود، به آن مناسبات جای گیر شده و طبیعی خللی وارد کنیم. بر این اساس، نظریات ما به «ساختن» جهان کمک نمیکنند. حداکثر کاری که نظریه میتواند انجام دهد، این است که با اتخاذ روش سنجش دقیق، گزارش صحیحی از جهانی که بیرون از ذهن و نظریه ما قرار دارد، ارائه کند. علاوه بر این، نظریه رئالیستی، علی الاصول، معطوف به وضع موجود بوده و از امکان صعود به وضع مطلوب، به شدت گریزان است. در واقع از این منظر، ارتقاء به وضع مطلوب، اساساً ممکن نیست؛ چون معیار فرا واقعی برای نقد وضع موجود وجود ندارد (دردریان، ۱۹۸۹، ۷). برای مثال، اگر افراد انسانی ذاتاً تجاوز کارند، نظریه پرداز رئالیست دیگر نمی تواند فطرت شریر آدمی را به فطرتی شریف تبدیل کند، و تنها چاره پیش رو، تدبیر به منظور تحدید شرارت اوست. بنابرین، فرض این است که گفته می شود در فهم رئالیستی، «کنترل سخت افزاری» بیش از «مدیریت نرم افزاری» امکان وقوع دارد. کنترل، مبتنی بر بی اعتمادی به موضوع ابژه شناخت (مثلاً آدمی) است؛ در حالی که مدیریت، بر انسان هایی اعمال می شود که علی القاعده قابل اعتماد هستند «کالین هی[۱۱]۱»، ضمن بررسی مفروضات نگرش رئالیستی، خاطر نشان میسازد که رئالیست ها بر پایه سلسله مفروضات انسان شناختی، امنیت ملی و بینالمللی را توجیه میکنند. به عقیده «هی»، در نگرش رئالیستی، نمی توان منکر برداشتن بدبینانه از فطرت بشر شد (هی، ۲۰۰۲، ۱۹) از این منظر، بشر شریر که در جستوجوی رفع نیاز و ارضای آز و طمع خود است، به دیگران تجاوز کرده و بذر ترس را در دل همنوع خود می کارد. پس از اینکه افراد از همدیگر ترسیده و گرگ همدیگر شدند، قراردادی بین خود منعقد میکنند که بر اساس آن، اختیار خود را به دولت مقتدری به نام «لویاتان» می سپارند و دولت، در ازای سلب آزادی انسان های آزمند و نیازمند، به آن ها امنیت عطا میکند. پس از رسمیت یافتن چنین توافقی، شرارت یکایک افراد به لویاتان منتقل می شود و این بار، دولت ها آن هم در عرصه بینالمللی، برای تامین منافع ملی یا کسب، حفظ و گسترش قدرت خود به جنگ برمی خیزند. اینگونه است که استعداد شرارت آدمی تغییرناپذیر مانده و فقط عرصه تحقق آن عوض می شود.
در برداشت رئالیستی، گرایش افراد به عقد قرارداد نشان از توان عقلانی آن ها برای دوری از ناامنی دارد. بنابرین، می توان گفت که رئالیست ها، به شیوه ای عقلانیت گرایانه[۱۲]۲، نتیجه گرا هستند. نتیجه گرایی، متضمن توان محاسبه برای «انتخاب عقلانی[۱۳]۳» است که از دید رئالیست هایی چون توماس هابز با استناد به داده های کاملاً عینی و به سبک استقرایی صورت می پذیرد. هابز بین جمع و تفریق کردن ساده ریاضی و رفتارهای پیچیده سیاسی و حتی اخلاقی، تفاوتی نمی بیند و عمل را هنگامی توجیه پذیر میداند که بتوان نتیجه مفید آن را با بهره گرفتن از روش ریاضی توجیه کرد (هابز، ۱۳۸۰، ۷۲). در این نگرش، تلاش برای تغییر جهان، ساخت انسانی طراز نوین و به طور کلی، حرکت یا اندیشه هنجاری، غیرقابل توجیه است. بر اساس این مفروضات است که ریمون آرون و کالین هی معتقدند چهار مفهوم امنیت، حاکمیت، منافع ملی و سیاست قدرت، در نگاه رئالیستی، اهمیت بی نظیری دارند. امنیت فیزیکی که امروزه از آن به امنیت سخت افزاری تعبیر می شود. در نگرش رئالیست های کلاسیک مانند ماکیاولی، توماس هابز، هانس مورگنتا وای. اچ کار از مفاهیم کلیدی به شمار میآید. وجه فیزیکال امنیت که به عناصری مانند تمامیت ارضی، تعداد جمعیت قابل بسیج، سلاح های تهاجمی و دفاعی، منابع و عوارض طبیعی زمین، تأسیسات و تجهیزات غیر نظامی قابل تبدیل و بالاخره عمق استراتژیک، آن قدر در نظر رئالیست ها اهمیت داشت که حتی نورئالیست ها هم از اهمیت آن ها اغماض نکرده و در مقابل نولیبرال ها که بر اقتصاد سیاسی بینالمللی تأکید دارند، به ماهیت عینی امنیت ملی اشاره داشته اند.