«فشار» نیرویی است که به طرق مختلف بهزیستی و سلامت انسان را تحت تأثیر قرار میدهد. فشار در نظریه موری همان تعیینکننده های محیطی رفتار است. به نظر وی بایستی بین اهمیت اشیاء محیط آنگونه که توسط شخص ادراک و تفسیر میشود (فشار بتا) و آنگونه که در واقعیت وجود دارند (فشار آلفا) تفاوت قائل شویم. یکی از معیارهای سلامت روانشناختی در نظریه موری این است که ادراک از محیط از نوع «آلفا» باشد نه «بتا».
به عقیده موری تمام انسانها با شدت و ضعف متفاوت دچار «عقده» هستند؛ اما فقط عقدههای افراطی و شدید موجب نابهنجاری و بیماری میشوند. پس یکی دیگر از معیارهای شخصیت سالم و سلامت روانشناختی در نظریه موری این است که شخص سالم از عقدههای خوشهای (بقایای تجارب و خاطرات پیش از تولد مانند اضطراب از عدم حمایت و بییاوری …)، عقده مهرطلبی (فعالیتهای منفعل و وابسته در اعمال کلامی و دهانی)، پرخاشگری مهارشده (نیاز به تعریف و تمجید) و عقده پرخاشگری دهانی (مانند فعالیتهای دهانی همراه با پرخاشگری مثل گاز گرفتن در هنگام خشم، تمایلات قوی پرخاشگرانه، نگرش دوگانه در مورد مراجع قدرت، فرافکنی پرخاشگری دهانی مانند دیدن محیط به صورت اشیاء و افراد پرخاشگر و ضربه زننده و لکنت زبان)، عقده طرد دهانی (مانند انزجار و نفرت از فعالیتهای دهانی)، عقده طرد مقعدی (مانند نیاز به پرخاشگری، نیاز به قدرت و استقلال یا جنسیت مقعدی)، عقده نگهداری مقعدی (مانند واکنش دفاعی به دفع و تخلیه)، عقده میزراهی (مانند شهوت میزراهی)، عقده ایکاروس (مانند خودشیفتگی شدید)، عقده اختگی (که عمدتاًً نتیجه تخیلات با استناد کودکانه است) مبری است (خدارحیمی، ۱۳۷۴).
هری استاک سالیوان
نظریه سالیوان با عنوان «نظریه روابط بین فردی» شهرت یافته است. بنابر نظریه سالیوان شخصیت «الگوی نسبتاً پایدار و مکرر موقعیتهای بین فردی است که زندگی انسان را مشخص میکند.» به عقیده وی انسان از بدو تولد تا مرگ تحت تأثیر روابط بین فردی است و افکار و احساسات او نیز متأثر از این امر است. گرچه وی اهمیت وراثت و رشد را انکار نمیکند، اما انسان را محصول تکامل اجتماعی میداند.
ویژگیهای سلامت روانشناختی را از دیدگاه او عنوان میکنیم:
۱– شخصیت برخوردار از سلامت روانشناختی «انعطافپذیر» است و با توجه به موقعیتهای بین فردی نوین، در روابطش با دیگران به صورت متناسب تغییرپذیر است.
۲– فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش «تنش» است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف میشود.
۳– به گفته سالیوان شخصیت سالم بایستی بنابر گفته چارلز اسپیرمن همیشه در حال «آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات» باشد.
۴– زندگی شخص برخوردار از سلامت روان، دارای جهت یافتگی است. بدین معنی که امیالش را به خوبی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی شود یا اضطراب او را نسبتاً کم کند یا از بین ببرد؛ بنابرین شخصیت سالم کسی است که دستگاه روانی او حداقل تنش را داشته باشد و چنین فردی معمولاً روابط اجتماعی انعطافپذیر، واقعی و اعتماد آمیز دارد (سالیوان، ۱۹۵۳).
اریک اریکسون
به عقیده اریکسون سلامت روانشناختی اصولاً نتیجه عملکرد قوی و قدرتمندی «من» است. «من» عنوان و مفهومی است که نشاندهنده توانایی یکپارچهسازی اعمال و تجارب شخص به صورت انطباقی و سازشی است. «من» تنظیمکننده درونی روان است که تجارب فرد را سازماندهی میکند و در نتیجه از انسان در مقابل فشارهای نهاد و من برتر حمایت میکند. هنگامی که رشد انسان و سازمانهای اجتماعی به نحو متناسب هماهنگ شود، در هرکدام از مراحل رشد روانی-اجتماعی تواناییها و استعدادهای مشخصی ظهور میکند. سلامت روانشناختی را میتوان در قالب این تواناییها و در هر مرحله از رشد روانی – اجتماعی تعریف کرد. توانایی مرتبط با اولین مرحله رشد روانی-اجتماعی (اعتماد در برابر بیاعتمادی) در طفولیت «امید» است. مرحله دوم رشد روانی-اجتماعی (خودمختاری در برابر شرم و تردید) «اراده» است. سومین مرحله رشد روانی-اجتماعی (ابتکار در برابر احساس گناه) منجر به بروز توانایی احساس «هدف» میشود. چهارمین توانایی بشر در مرحله چهارم (کارایی در برابر احساس حقارت)، «شایستگی» است که در نهایت مشخص کننده مهارت و خبرگی فرد است. توانایی و قدرتی که در نوجوانی (مرحله هویتیابی در برابر سردرگمی نقش) بروز میکند «وفاداری» است. عشق توانایی متمایزکننده ششمین مرحله رشد روانی-اجتماعی (صمیمیت در برابر کنارهجویی) است که اریکسون آن را بزرگترین قدرت بشر میداند. توانایی و قدرت مرتبط با مرحله ششم (مولد بودن در برابر رکود)، «مراقبت» است. نیروی متناسب با آخرین مرحله رشد روانی – اجتماعی (کمال در برابر ناامیدی)، «خردمندی» است. به عقیده اریکسون سلامت روانشناختی هر فرد به همان اندازهای است که توانسته است توانایی متناسب با هرکدام از مراحل زندگی را کسب کرده باشد. تعریفی که اریکسون از سلامت روانشناختی ارائه کردهاست عبارت است از: فردی که در جامعه زندگی میکند بایستی از تعارض عاری باشد، بایستی از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند، در کارش ماهر و استاد باشد، ابتکار نامحدود داشته باشد، از انجام لحظهبهلحظه حرفهاش پسخوراند بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابلدرکی داشته باشد (خدارحیمی، ۱۳۷۴).
اریک فرام
اریک فرام معتقد است که شخصیت خواه سالم یا ناسالم، به فرهنگ بستگی دارد. جامعه سالم در اعضای خود عشق ورزیدن، باروری و خلاقیت، تعقل، عینیت و نیرومندی را پرورش میدهد و با این شیوه کارآمدی انسان کامل را تسهیل میکند. شخصیت سالم نیازهایش را با کمک «شیوه های مولد، بارور و خلاق» ارضا میکند اما انسان ناسالم از طریق شیوه های نامعقول نیازهایش را برطرف میکند.
فرام تصویر روشنی از شخصیت سالم به دست میدهد. چنین انسانی عمیقاً عشق میورزد، آفریننده است، قوه تعقلش را کاملاً پرورانده است، جهان خود را به طور عینی ادراک میکند، حس هویت پایداری دارد، با جهان در پیوند است و در آن ریشه دارد، حاکم و عامل خود و سرنوشت خویش است و از تمایل جنسی نسبت به محارم آزاد است. فرام شخصیت سالم را دارای جهتگیری بارور میداند. فرام با کاربرد واژه جهتگیری این نکته را میگوید که جهتگیری گرایش یا نگرش کلی است که همه جنبههای زندگی، یعنی پاسخهای فکری، عاطفی و حسی به مردم و موضوعها و رویدادها را، خواه در جهان و خواه در خود، دربرمی گیرد. بارور بودن یعنی به کار بستن همه قدرتها و استعدادهای بالقوه خویش. چهار جنبه شخصیت سالم، در روشن ساختن مراد فرام از جهتگیری بارور مؤثر است. این چهار جنبه عبارتاند از: عشق بارور، تفکر بارور، خوشبختی و وجدان اخلاقی.
لازمه عشق بارور رابطه آزاد و برابر بشری است. طرفین رابطه میتوانند فردیتشان را حفظ کنند. عشق بارور از چهار ویژگی مهم برخوردار است: توجه، احساس مسئولیت، احترام و شناخت.
تفکر بارور مستلزم هوش، عقل و عینیت است.
خوشبختی بخشی جداییناپذیر و پیامد زیستن موافق جهتگیری بارور و همراه همه فعالیتهای زایا است.
فرام میان دو نوع وجدان اخلاقی که عبارتاند از: وجدان اخلاقی قدرتگرا و وجدان اخلاقی انسانگرا فرق گذاشته است. وجدان اخلاقی قدرتگرا نمایانگر قدرت خارجی درونی شده است که رفتار شخص را هدایت میکند. وجدان اخلاقی انسانگرا تداعی خود است و از تأثیر عوامل خارجی آزاد است (نجات، ۱۳۷۸).
اریک برن