از دیدگاه متفکران انتقادی افراد عادی توانایی تحلیل دلایل زندگی خود را ندارند و از آزمودن فرضیهها ناتوانند. ریچارد پل (۱۹۹۰) معتقد است که افراد نیازمند یادگیری کاربرد منطق در فعالیتهای اجتماعی، شغلی و شهروندی هستند. ابزار بنیادین تفکر انتقادی شامل مهارتهای منطقی، تحلیل مفهومی و شناختشناسی است. سیگل[۲۱] (۱۹۸۸) معتقداست که آرمان اساسی تفکر انتقادی پرورش روحیه «خوداتکایی[۲۲]» است. تفکر انتقادی در شکل وسیع خود به دنبال آموزش قوانین منطقی یا چگونگی ارزیابی شواهد و مدارک میباشد. عمدتاًً بخشهایی از برنامه درسی به ویژه در سطوح بالاتر تحصیلی باید به چنین فعالیتهایی تخصیص یابد. آنچه را پرورش دهد. مهارتها و تمایلات تفکر انتقادی باید در تمامی سطوح آموزشی در حوزه تدریس و یادگیری اشاعه یابد. (پاپکویتز و فندلر،۱۹۹۹).
تفکر انتقادی شامل دو جنبه مهارت تفکر انتقادی[۲۳] و گرایش به تفکر انتقادی[۲۴] است. جنبه مهارت تفکر انتقادی بر راهبردهای شناختی و جنبه گرایش به تفکر انتقادی بر اجزای نگرشی تفکر و انگیزه پایدار درونی برای حل مسائل تأکید دارد. مهارتهای تفکر انتقادی بهخودیخود، نوعی از مهارتهای شناختی است. یک متفکر منتقد ایده آل، نه تنها باید واجد این مهارتها باشد، بلکه اطلاق عنوان متفکر منتقد ایده آل به وی بدون در نظر گرفتن رویکرد کلی او در مقابل زندگی، مسائل، سؤالات و مشکلات خاص غیرممکن است. در حقیقت، بدون گرایش مثبت نسبت به تفکر انتقادی) بعد عاطفی (این نوع تفکر رخ نداده و یا زیر سطح استاندارد نمود میکند و بدینجهت، گرایش به تفکر انتقادی، بخشی حیاتی از تفکر انتقادی است (قریب، ربیعیان، صلصالی، حاجیزاده، صبوری کاشانی، خلخالی ۱۳۸۸).
۲-۳- تاریخچه تفکر انتقادی:
اگرچه تفکر انتقادی اصطلاح نسبتاً جدیدی است که در قرن بیستم مطرح شده است لیکن، این فعالیت در افکار فلاسفه یونان باستان از جمله سقراط، افلاطون و ارسطو ریشه دارد. این فیلسوفان به طور کلی تفکر انتقادی را به منزله توانایی پرسش کردن، آزمودن و فکر کردن بر روی ایده ها و ارزشها قلمداد میکردند. از ابتدای قرن بیستم، متعاقب توسعه پژوهشهای مرتبط با آموزش و یادگیری، تفکر انتقادی به نحو ویژهای مورد توجه قرار گرفت. در این راستا دیویی معتقد بود، تفکر انتقادی ناظر به قضاوت و التزام به شک گرایی است. بلوم و همکارانش (۱۹۵۶) نیز به طبقهبندی حیطه شناختی پرداخته و معتقد بودند که دانشجویان باید در دانشگاه حداقل به سه سطح شناختی تفکر انتقادی یعنی تحلیل، ترکیب و ارزشیابی برسند و آن ها را برای ورود به دنیای کار به کار گیرند. پیاژه (۱۹۷۰) نیز ضمن اشاره به فرایند تعالیجویی متزاید در زندگی بشر، آن را سازنده فعال دانش تلقی میکند. به همین ترتیب، در دهه ۱۹۸۰ فراگیران و فرایند شناختی آن ها مورد تأکید واقع شد و در نتیجه جنبش سازنده گرا پدید آمد و تاکنون تأکید فزاینده بر تفکر انتقادی استمرار پیدا کردهاست (مرجانی، ۱۳۸۵).
پیشگامان[۲۵]، جان مک پک[۲۶]، ریچارد پل[۲۷]، ازرائیل شفلر[۲۸]، هاروی سیگل و متیولیپمن میباشند. در تفکر انتقادی، فرد نقاد شبیه یک مشتری نقاد اطلاعات است که انگیزه جستجوی دلایل و مدارک را دارد. بخشی از این موضوع شامل تسلط بر مهارتهای خاص اندیشیدن میباشد که در برگیرنده تشخیص شکلهای نادرست مباحث، توانایی تمایز بین موضوعات تمایز قائل شد و دفاع از آن ها میباشد. بخشی از پیشینه تحقیق در این حوزه شامل فهرستی از طبقهبندیهایی است که متفکران نقاد باید آن ها را دانسته و توانایی کاربرد آن ها را داشته باشند (انیس،۱۹۸۰).
جان مک پک، بین مهارتهای تفکر انتقادی و تمایلات تمایز قائل میشود. از نظر مک پک (۱۹۸۱) تفکر انتقادی به معنای «تشکیک تأملی[۲۹]، تمایل و مهارت در به تعلیق در آوردن یا رد موقتی شواهد در دسترس از یک موضوع میداند تا حقیقت یا صحت یک مسأله یا عمل را مشخص سازد». از نظر مک پک تفکر انتقادی مجموعهای از مهارتهای ویژه[۳۰] در حوزه خاص[۳۱] است که هنوز هم مهم به شمار میرود. از دیدگاه وی، آلبرت آنشتاین به طور انتقادی در فیزیک تفکر میکردهاست، اما همزمان وی در عرصه شعر و شاعری فرد بیکفایتی محسوب میشده است؛ بنابرین اگر فردی دریک حوزه متفکر نقاد باشد، این امر بدین معنا نیست که وی در تمامی حوزه ها یک متفکر نقاد به شمار رود. از نظر مک پک، مهارتها و دانش مورد نیاز برای یک حیطه متفاوت از مهارتها و دانش مورد نیاز سایر حیطههاست (انیس،۱۹۸۰).
در مجموع مقوله برای تفکر انتقادی این امر کافی نیست که فرد بداند چگونه دلایل، حقایق و ادراکات را جستجو کند، بلکه وی باید برای پیگیری آن با احساس و انگیزه باشد. در تربیت انتقادی پرورش فردی که بتواند تنها جهان را تفسیر کند، کافی نیست، بلکه باید فرد خواهان و توانا در امر تغییر جهان باشد. از دیدگاه رویکرد تربیت انتقادی، تفکر انتقادی ارتباط بین نظر و عمل محسوب میگردد. انیس (۱۹۸۷) معتقد است، تأکید دارد. از دید تربیت انتقادی تغییر تفکر و عمل باید با یکدیگر روی داده و هر کدام عامل محرکی برای دیگری باشد. از دید فریره (۱۹۷۰) پراکسیس[۳۲] یعنی عمل همراه با عکسالعمل و به معنای تفسیر همراه با تغییر است. فریره، بلکه عمل و عکسالعمل توأم با یکدیگر است. در تفکر انتقادی واقعیت به لحاظ تجربی قابل مشاهده است؛ اما در تربیت انتقادی تلاشی بین الاذهانی[۳۳] برای رسیدن به درک مشترکی از ساختار ستم و روابط سلطه میباشد (فیشر،۱۹۷۰).
به طور کلی رویکرد تربیت انتقادی دیدگاهی گسترده و عام در حوزه تعلیم و تربیت است و بر پرورش «تفکر انتقادی» تأکیدی اساسی دارد. بررسی مقوله «تفکر انتقادی» میتواند در هر نظام سیاسی– اجتماعی یا هر نظام آموزشی مدنظر قرار گیرد (فیشر،۱۹۷۰).
تفکر انتقادی بر پایه ارزشهای عقلانی همگانی است که موضوعات آن دارای تقسیماتی چون آشکارسازی، صحت، دقت، انسجام، ارتباط موضوعی، مدرک مستدل، دلایل متقن، عمیق، حیاتبخش و منصفانه میباشد. در واقع تفکر انتقادی سبکی از تفکر درباره هر موضوعی، محتوایی یا مسألهای است؛ تفکری است که مسائل و سؤالات اساسی را مطرح میکند و آن ها را به، اطلاعات مرتبط را جمع آوری و بررسی میکند عقاید انتزاعی را به. از دیدگاه مایرز[۳۴] (۱۳۷۴) تفکر انتقادی یعنی قدرت تنظیم کلیات (توانایی ایجاد یک چهارچوب تحلیلی)، پذیرفتن احتمالات نوین (پرهیز از پیشداوریها) و توقف داوری (تردید سالم و پرهیز از تعجیل در قضاوت)
بنابرین تفکر انتقادی به فرد متفکر کمک میکند که بر محتوای مورد نظر تمرکز کرده، از باورها و عادتهای غلط اجتناب نماید و بر انتخاب بهترین گزینهها با استفاده. به، تفکر خود رهبری، خود نظمبخشی، خودکنترلی و خود تصحیحی میباشد (اسکریون و پاول،۲۰۰۷).
فرایند تفکر انتقادی رویا مکتبی فر (١٣٨٧) فرایند تفکر انتقادی را از قول ریچارد پل به ۵ مرحله تقسیم میکند:
١- تعیین هدف (تحلیل آنکه فرد به دنبال چه چیزی است و چه مسیری را باید دنبال کند). ٢- پرسشگری ٣-بررسی شواهد۴-داشتن خصوصیات فردی مانند شجاعت ذهنی (توان مقابله با یک جمع) ۵- توازن ذهنی.