هزینه سرمایه برای یک سرمایه گذاری خاص همان هزینه فرصت (هزینه صرف نظر کردن از بهترین گزینه بعدی[۵۸] برای سرمایه گذاری) میباشد. در واقع اشارهای به این اصل جانشینی در علم اقتصاد دارد که «سرمایه گذار تا زمانی که جانشین بهتر و جذابتری برای سرمایه گذاری نیابد، در یک پروژه خاص سرمایه گذاری نمیکند». هزینه سرمایه عمدتاًً به صورت درصد (%) بیان می شود که برابر است با مقدار پولی که سرمایه گذار انتظار دارد کسب نماید. به عبارت ساده، همانگونه که هزینه هر چیز قیمتی است که فرد در قبال به دست آوردن آن باید پرداخت نماید، هزینه سرمایه نیز همان بازدهی است که شرکت تضمین می نماید تا بتواند سرمایه (سمت چپ ترازنامه مشتمل بر بدهیها و حقوق صاحبان سهام) را از بازار اخذ نماید (پرات،۲۰۰۲).
۲-۱۸-کاربرد مفهوم هزینه سرمایه
هر شرکتی دارای ریسک و بازده مخصوص به خود است (البته مقصود شرکتی است که هدف آن تحصیل سود باشد) هر یک از گروههای سرمایهگذار مثل دارندگان اوراق قرضه، سهام ممتاز و سهام عادی، خواهان میزانی از نرخ بازدهی هستند که درخور ریسک مربوط به آن باشد. هزینه سرمایه عبارت است از حداقل نرخ بازدهی که شرکت باید به دست آورد تا بازده مورد نظر سرمایهگذاران در شرکت تأمین شود.
شاید بتوان مهمترین کاربرد مفهوم هزینه سرمایه را به طریق زیر بیان کرد:
اگر نرخ بازده سرمایهگذاری یک شرکت از هزینه سرمایه آن بیشتر باشد و اگر بدون بالا رفتن درجه ریسک این میزان بازده افزایش یابد، ثروت سهامداران افزایش خواهد یافت. دلیلی که در این خصوص اقامه میشود این است که اگر نرخ بازده شرکت از هزینه سرمایه آن بیشتر شود دارندگان اوراق عرضه و سهام ممتاز به نرخ بازده ثابت مورد نظر خواهد رسید باقیمانده نرخ بازده در اختیار صاحبان سهام عادی قرار خواهد گرفت که از نرخ بازده مورد توقع آنان بیشتر خواهد بود. بنابرین میتوان سود مازاد را به چندین طریق به مصرف رسانید:
۱-شرکت از طریق پرداخت سود سهام بیشتر این مبلغ را بین سهامداران عادی تقسیم کند.
۲- شرکت این سود را مجدداً در شرکت سرمایهگذاری کند و بدین طریق نرخ بازده دوره های بعد را افزایش دهد.
۳- ترکیبی از این دو روش
در نتیجه مطلوبیت سهام عادی (از نظر سهامداران) بیشتر میشود و افزایش تقاضا منجر به افزایش قیمت سهام عادی در بازار میگردد. بدین طریق ثروت سهامداران افزایش خواهد یافت و هدف شرکت تأمین میگردد.
اگر بین هزینه سرمایه و موضوع به حداکثر رسانیدن ثروت سهامداران ارتباط برقرار گردد، مىتوان هزینه سرمایه را به طریق دیگرى تعریف کرد. براى مثال، مىتوان هزینه سرمایه را به این طریق تعریف کرد: حداقل نرخ بازدهى که شرکت باید تحصیل کند تا اینکه در ارزش شرکت تغییرى صورت نگیرد، یعنى ارزش شرکت کماکان حفظ گردد. در چنین تعریفى که از هزینه سرمایه داده مىشود، مسئله نرخ سربهسر مورد توجه قرار مىگیرد. اگر شرکت به هزینه سرمایه دست نیابد، ارزش اوراق بهادار شرکت کاهش خواهد یافت. برعکس، اگر نرخ بازده شرکت از هزینه سرمایه بیشتر شود، ارزش بازار شرکت افزایش خواهد یافت. در این متن، ارزش بازار برابر است با مجموع ارزشهاى بازار اوراق بهاداری که آن شرکت منتشر کردهاست. چنین تعریفى از هزینه سرمایه را به این صورت بیان مىکنند: نرخ بازدهى که مانع تغییر ارزش سهام عادى شرکت گردد.
بر اساس دومین تعریفى که از هزینه سرمایه داده مىشود، هزینه سرمایه با فرایند بودجهبندى سرمایهاى شرکت ارتباط پیدا مىکند. هزینه سرمایه به عنوان نرخ تنزیلى که براى ارزیابى و قضاوت در مورد پروژههاى مختلف سرمایهگذاری به کار مىرود تعریف مىشود. اگر پروژههایى مورد قبول شرکت قرار گیرند که نرخهاى بازده آن ها از هزینه سرمایه شرکت بیشتر است، ارزش شرکت افزایش خواهد یافت. به همین نحو، اگر نرخ بازده پروژه هایی از هزینه سرمایه شرکت کمتر باشد، ارزش شرکت کاهش خواهد یافت. بنابرین، کاربرد دیگر هزینه سرمایه ارزیابى پروژههاى سرمایهاى است.
آیا میتوان در تخمینهای میانگین موزون هزینه سرمایه تفسیر ایجاد نمود؟
برای ایجاد درجه تغییرات زیاد در میانگین موزون هزینه سرمایه شرکتها تحلیلگر باید قضاوت را به هنگام انتخاب تخمین نهائی هزینه یاد شده به کار گیرد. برای مثال تحلیلگر ممکن است میانگین سادهای از تخمینهای مختلف میانگین موزون هزینه سرمایه را در نظر گیرد. از لحاظ نظری این فرایند میانگینگیری ممکن است منجر به ایجاد تخمین نهائی دقیقتری از میانگین موزون هزینه سرمایه شود زیرا خطاهای یک روش تخمین ممکن است به وسیله خطاهای قابل انتساب به روش دیگر بیاثر شوند. به عنوان یک روش جایگزین تحلیلگر ممکن است اجرای تجزیهو تحلیلهای حساسیت را با بهره گرفتن از هر یک از تخمینهای متفاوت میانگین موزون هزینه سرمایه در انجام دهد. تحلیلگر ممکن است داخل یک مدل تصمیم خاص مانند مدل بودجهبندی سرمایهای به روش جریان وجوه تنزیل شده در مدل مورد نظر با حد زیادی به وسیله انتخاب تخمینهای بالا پایین یا متوسط تحت NPV است دریابد که محاسبه خالص ارزش فعلی تحت تأثیر قرار نمیگیرد. در این حالت وی ممکن است احساس اطمینان بیشتری در خصوص تصمیم بودجهبندی سرمایهای و تخمین ارزشیابی داشته باشد. به هر حال وقتی که تخمینهای مختلف میانگین موزون هزینه سرمایه منجر به علائم متفاوت با اهمیتی از مدل ارزشیابی میشود مشکل بغرنجی پیش میآید در این حالت افشای حساسیت مدل ارزشیابی در مورد انتخاب روش میانگین موزون هزینه سرمایه ممکن است مناسب باشد. برای مثال وقتی که تخمینهای مدل ارزشیابی نسبت به انتخاب میانگین موزون هزینه سرمایه شدیداًً حساس هستند تحلیلگر میتواند تخمینهای ارزشیابی حداقل و حداکثر را گزارش کند تا به درجه اهمیت حساسیت اشاره شود (طاهر منش گرجی،۱۳۹۳).
۲-۱۹- نقش هزینه سرمایه در تصمیمات سرمایهگذاری و تأمین مالی