به این ترتیب، این پژوهش دلالتهای نظری و کاربردی بالقوه چندی دارد. از لحاظ ارزش نظری، نتایج این پژوهش به دلیل تحقیقات محدود در زمینه عوامل تأثیرگذار بر گرایش دانشجویان به تفکر انتقادی میتواند تا حدی کمبود موجود در تحقیقات پیشین را برطرف کند. از لحاظ ارزش کاربردی نیز اطلاعات حاصل از آن میتواند برای ارتقای گرایش دانشجویان به تفکر انتقادی مورد استفاده قرار گیرد. نتایج این پژوهش میتواند برای والدین، معلمان و استادان دانشگاه در راستای مداخلات آموزشی و یادگیری اطلاعاتی را فراهم آورد.
۱-۵- خلاصه
تفکر انتقادی قضاوت فکورانه (راهنمای سیاهه گرایش به تفکر انتقادی کالیفرنیا، ۲۰۰۷) درباره درستی یا نادرستی خواندهها، شنیدهها، اندیشهها و اعتقادها است. نه تنها داشتن مهارتهایی که فرد را قادر به تفکر انتقادی میکنند اهمیت دارد، بلکه به همان اندازه مهم است که فرد به استفاده از این مهارتها گرایش داشته باشد (انجمن فلسفی امریکا، ۱۹۹۰؛ فاسیونه، ۲۰۱۱؛ فاسیونه، گیانکارلو و فاسیونه، ۱۹۹۴؛ گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱). به همین دلیل، پژوهش حاضر با تمرکز بر گرایش به تفکر انتقادی توسط دانشجویان درصدد آن است تا عوامل مؤثر بر این گرایش را در قالب مدلی علّی مورد مطالعه و بررسی قرار دهد. بنا به مدلی پیشنهادی که این پژوهش را هدایت میکند ارزشهای فرهنگی جامعه بر ابعاد الگوهای ارتباطات والد- فرزندی و شاگرد- استادی تأثیر میگذارند و این ابعاد نیز به نوبه خود به طور مستقیم و یا به واسطه ارضای نیازهای روانشناختی پایه دانشجویان گرایش آن ها به تفکر انتقادی را تحت تأثیر قرار میدهند. امید است که نتایج حاصل از آزمون این مدل به دانش موجود در زمینه عوامل مؤثر بر گرایش دانشجویان به تفکر انتقادی بیفزاید.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
در این فصل، در ابتدا به مرور خط سیر تفکر انتقادی از آغاز تا به امروز پرداخته میشود تا در مورد این نوع تفکر دانشی زمینهای فراهم آید. سپس، مؤلفههای تفکر انتقادی و به ویژه مؤلفه گرایشی آن به تفصیل مورد بحث قرار میگیرند. پس از آن، تحقیقات پیشین مربوط به سؤالات پژوهش و پشتوانههای فرضیههای پژوهش مطرح میشوند.
۲-۱- تاریخچه و مبانی نظری تفکر انتقادی
اگرچه مطالعه و بررسی در باب تفکر انتقادی در طی ۲۵ سال آخر قرن بیستم شدت یافته است، ریشه این نوع تفکر را میتوان تا حدود ۲۵۰۰ سال پیش و تا زمان سقراط ردیابی کرد. سقراط به تمرکز معلمان بر پرورش مهارتهای استدلالی یادگیرندگان تأکید داشت (آورهویزر، ۱۹۹۷؛ پل، الدر[۲۲۲] و بارتل[۲۲۳]، ۱۹۹۷). سالهای متمادی بعد از سقراط، تفکر انتقادی آنچنان که باید مطـرح نبود تا اینکه اندیشه انتقادی در دوره نوگرایی توجه روشنگران سده هجدهم از جمله کانت را به خود جلب کرد. این مفهوم در دوره فرانوگرایی توسط افرادی همچون جان دیویی، ماکس بلک، گوردون هولفیش، رابرت انیس، متیو لیپمن، جان مک پک و ریچارد پل وارد فرایند تعلیم و تربیت شد (جهانی، ۱۳۸۲). در اوایل قرن بیستم، جان دیویی (۱۹۳۳) در کتاب «ما چگونه فکر میکنیم[۲۲۴]» با تأکید بر «تفکر تأملی» الهامبخش مربیان در رشد دادن تفکر کودکان شد. به عقیده وی هدف اصلی آموزش به جای حفظ کردن طوطیوار مطالب، باید تفکر تأملی و یادگیری نحوه تفکر باشد. وی تفکر تأملی را حالتی از شک و تردید، سردرگمی و مخمصه فکری[۲۲۵] میدانست که به دنبال آن تفکر اتفاق میافتد و فرد درصدد جست و جوی اطلاعاتی که آن شک را برطرف میکند، برمیآید. در نهایت، با یافتن اطلاعات سردرگمی فرد پایان مییابد (۱۹۳۳، ص. ۱۲). دیویی تفکر تأملی را «مد نظر قرار دادن فعالانه، مصرانه و دقیق یک عقیده یا یک شکل فرضی از دانش با در نظر گرفتن زمینههایی که از آن حمایت میکند و در نهایت به نتیجهگیری می انجامد» تعریف میکرد (دیویی، ۱۹۳۳، ص. ۹). امروزه اکثر متخصصان، تفکر تأملی دیویی را همخوان با تفکر انتقادی میدانند (گریسون،۱۹۹۱).
در خلال قرن بیستم، متخصصان به حمایت از دیدگاه دیویی مبنی بر اینکه یادگیری نحوه تفکر باید هدف اصلی آموزش باشد، پرداختند و توانایی تفکر نقادانه را به عنوان هدف آموزش مورد تأکید قرار دادند. با معطوف شدن توجهها به تفکر انتقادی متخصصان تعاریف مختلفی را از آن ارائه دادند. با این حال، تا سال ۱۹۹۰ تعریفی روشن از تفکر انتقادی که مورد توافق همگان باشد، حاصل نشد. در سال ۱۹۹۰ انجمن فلسفی امریکا از این نوع تفکر تعریفی مورد توافق را مطرح کرد که تعاریف برجسته قبلی در شکلگیری آن تأثیر بسزایی داشتند (گیانکارلو و فاسیونه، ۲۰۰۱). در ادامه، به مرور این تعاریف پرداخته میشود.
۲-۱-۱- تفکر انتقادی
یکی از اولین تعاریف تفکر انتقادی تعریف گلیزر و همکار وی واتسون است. در اواخر دهه ۱۹۳۰، تحقیقات گلیزر در زمینه آموزش تفکر انتقادی تحت تأثیر کارهای دیویی قرار گرفت. گلیزر با الهام از دیویی تفکر انتقادی را به صورت زیر تعریف کرد:
«تفکر انتقادی [ترکیبی از] (۱) نگرش[۲۲۶] در مورد گرایش به در نظر گرفتن فکورانه مسائل و موضوعاتی که وارد دامنه تجربیات فرد میشوند، (۲) دانش روشهای بررسی منطقی و مستدل و (۳) مهارتهای به کار بردن این دانش است. تفکر انتقادی تلاش مداومی را برای بررسی هر عقیده یا هر شکل فرضی از دانش با در نظر گرفتن شواهد و مدارکی که از آن حمایت میکند و در نهایت به نتیجهگیری می انجامد، ایجاب میکند» (گلیزر، ۱۹۴۱، ص. ۵).
روشن است که بخش دوم این تعریف بر مبنای تعریف دیویی از تفکر تأملی قرار دارد. همان طور که تعریف بالا نشان میدهد به عقیده گلیزر تفکر انتقادی ترکیبی از نگرش، دانش و مهارت است. بر همین مبنا، بعدها گلیزر و واتسون یکی از جامعترین تعاریف تفکر انتقادی را مطرح کردند که تفکر انتقادی را شامل این موارد میدانست: (۱) نگرشهای [فرد نسبت به] تحقیق که شامل توانایی تشخیص وجود مسأله و پذیرش نیاز کلی به شواهد و مدارک در حمایت از آنچه که ادعا میشود درست است، میگردد (۲) دانش مربوط به نتیجهگیریها، انتزاعها و تعمیمهای معتبر که در آن ها درستی انواع متفاوت شواهد و مدارک به طور منطقی تعیین میشود و (۳) مهارتهای مربوط به استفاده از این نگرشها و دانش در موقعیتهای واقعی (واتسون و گلیزر، b1980). تعریف واتسون و گلیزر به دلیل جامع بودن بیش از همه تعاریف هم دوره خود مورد استفاده قرار گرفت (فیشر[۲۲۷]، ۲۰۰۱). گرساید[۲۲۸] (۱۹۹۶) معتقد است جدیدترین تعریفهای تفکر انتقادی نیز به ندرت از این تعریف فراتر میروند.